صبح اولین روز خرداد در خیابانهای آستانهی اشرفیه به منزل باصفایی رسیدیم. غرفهدار دیگری از خطّهی سرسبز گیلان که منتظر تیم باسلام بودند. مهمان یک خانوادهی کوچک اما پر کار و مسلط به بازار بودیم. کسب و کار خانگی نابی که از صفر تا صدش را خودشان به تنهایی انجام میدادند.
آقای حسینی و همسرشان خانم محمددوست که هر دو غرفهدار محصولات محلی آستانهی اشرفیه بودند، زوجی پرانرژی و بانشاط. دیوار خانهی گرم و پر محبتشان از قاب عکسهای خانوادگیشان پر بود. آقای حسینی میگفتند: ما خودمان تولید کنندهایم و هشتاد درصد محصولاتمان از زمین کشاورزی خودمان است. خانم وجدانی همکارتان در باسلام به همسرم روش کار را آموزش دادند. بعد از رونق گرفتن غرفهی همسرم با کمک ایشان، خودم هم غرفهی دیگری زدم که البته فروشش به اندازهی آن یکی خوب نشد.
چالش اصلی این خانواده دست و پنجه نرم کردن با اداره پست و ارسال و هزینههای بالایش بود. از پنل آمادهست که گفتیم خانم محمددوست گفت پس چرا اینقدر دیر به گیلان میرسد؟ آقای محدثی گفتند که چرا هفتهای دوبار ارسال نمیکنید؟! خانم محمددوست گفتند: مشتریها هم محصول خوب میخواهند و هم عجله دارند که زودتر تحویل بگیرید. من خیلی وقت میگذارم برای باسلام و گفتگوها. از طرفی کارم هم زیاد است هم زمین کشاورزی هست و هم تولید محصولات. براحتی میتوانم بگویم روزی 12 تا 15 ساعت وقت صرف پاسخگویی به مشتریها و آمادهسازی سفارشات میکنم. یک مشتری داشتم که بیست کیلو خرید زده بود و من به تنهایی از ظهر جمعه تا 9 شب مشغول آمادهسازی سفارش بودم تا بتوانم صبح شنبه ارسال کنم.
بانوی غرفهدار ادامه داد: من در باسلام هستم و به آن خیلی فکر میکنم. وقتی تبلیغات تلویزیونی را دیدم خیلی خوشحال شدم و امیدوار هستم که باسلام در کشورهای خارجی هم شناخته شود تا ما هم بتوانیم محصولاتمان را صادر کنیم.
آقای محدثی پرسیدند: به نظرتان چکار کنیم که غرفههای استان زیاد شوند؟ آقای حسینی پاسخ دادند ما به هر کسی پیشنهاد میدهیم بدلیل رقابتی بودن بازار و کم بودن سود نمیپذیرند. البته بحث اعتماد هم هست. خود ما دو سال پیش، بعد از اولین سفارشمان با مشتریمان که ساکن اراک بود تماس گرفتیم و پرسیدیم که شما باسلام را میشناسید و به آن اطمینان دارید؟! ایشان پاسخ دادند بله من چندین بار خرید کردهام و مطمئن هست. آقای حسینی اینطور ادامه دادند که همسرم خیاطی میکردند ولی این مدت که در باسلام مشغول شده است راضیتریم.
آقای حسینی در ادامهی گپ و گفتمان گفت: ما بیشترین خریدمان را از باسلام داریم مثل کارتن و چسب و پوشاک. ما باسلامی هستیم و باید عِرق باسلام را داشته باشیم و از همینجا خرید کنیم. ایام عید در دید و بازدیدها وقتی تبلیغات تلویزیونی را نشان میداد ما به همه میگفتیم باسلام ماست و دعوتشان میکردیم به خرید از آن.آقای حسینی با خنده به همسرش گفت باید از این تیشرتهایی که آقای محدثی پوشیدند بپوشیم که آرم باسلام را داشته باشد.
از این زوج دوست داشتنی و صمیمی پرسیدیم حاضرید از تحربیاتتان به غرفههای دیگر بگویید؟ آقا گفت صد در صد، همین حالا هم به خیلی از همشهریها و دوستان و آشنایان پیشنهاد میدهیم و برایشان توضیح میدهیم. حتی یکی از مشتریهای یزدی به من پیام داده بود که من هم میتوانم در باسلام غرفه بزنم و محصولاتی که میخرم را بفروشم؟! من هم راهنماییش کردم، تا بتواند غرفه بزند.
صمیمیت این دیدار اینقدر زیاد بود که کم مانده بود قید دیدار بعد را بزنیم و همانجا ماندگار شویم ولی نباید خلف وعده میکردیم. با دیدن اتاق کار خانم خانه و گرفتن عکس یادگاری به قصهی این دیدار دوستانه را پایان دادیم.
سلام خسته نباشید من کرمان زندگی می کنم دوست دارم بدونم محصولات غرفه شما چی هست مثلاً برنج طارم هاشمی هم در لیست محصولات شما وجود دارد مگر غرفه مجازی با حقیقی آن چه فرقی دارد معمولا وقتی به همه محصولات شما دسترسی بصری داشته باشم شاید اتفاقی چیزی رو در غرفه شما ببینم که اصولاً مخصوص منطقه شماست که هیچ شناختی و هیچ برنامه ای برای خرید آن ندارم اما وقتی میبینم وپرس و جو می کنم علاقه مند میشم وخرید می کنم یا شما که تخصص دارید به صورتی معرفی تبلیغ و بازاریابی میکنید که من را مجاب به خرید می کنید و کیفیت بالا وتداوم عرضه ومشتری مداری شما من را به صورت مشتری ثابت و دائمی محصولی که فقط در انحصار منطقه شماست و هیچ کجای دنیا برنج شمالی خوش عطر طبیعی باطعم و مزه ای که مخصوص خودش هست
امیدوارم موفق و موید باشید و موجب اذیت و ازار شما نشده باشم و البته بیشتر و بهتر محصولات شما را ببینم ممنون و سپاسگزارم