جای یک کاسه سفالی لعاب‌خورده در خانه ما هم خالی است


1,187

a-pottery-bowl

یک کاسه سفالی لعاب‌خورده، از همان‌ها که ظرف آب‌گوشت مادربزرگ‌ها بوده و حالا رنجور و خسته از رقابت با بلورها، چینی‌ها و آرکوپال‌ها گوشه‌ای افتاده، می‌تواند بنشیند روی جاکفشی خانه و بشود «کاسه کلیدها و سوییچ‌ها»ی اهل خانه.

می‌تواند بیاید گوشه قفسه کتابها و ما هر وقت هر جا اسمی از کتابی دیدیم و خوش‌مان آمد، یا دوستی پیشنهاد خرید و مطالعه کتابی را به ما داد، اسمش را بنویسیم و بگذاریم توی کاسه «یک روز خواهم خواند».

کاسه را می‌شود گذاشت توی اتاق بچه‌ها و بعد، تشویق‌شان کرد وقتی مداد می‌تراشند خرده‌هایش را توی کاسه بریزند. «کاسه سرمدادها» که پر می‌شود، جمعه به جمعه می‌شود نشست و هزار جور کاردستی ظریف و رنگی و زیبا از دل‌شان بیرون کشید.

کاسه را می‌شود گذاشت گوشه میز تلفن، و همه سکه‌هایی که در جیب این شلوار و آن پیراهن و گوشه آن کیف ته‌نشین شده را توی کاسه ریخت. «کاسه سکه‌ها». سکه‌ها وقتی یک کاسه می‌شوند، قیمت پیدا می‌کنند و  با جمع‌شان می‌شود خرده چیزهایی خرید یا به فقیری کمک کرد یا حتی یک روز که جمع همه جمع است، می‌شود سکه‌ها را اسباب یک بازی خانوادگی کرد.

کاسه را می‌شود گذاشت روی میز آرایش و بعد به جای کشو و کیف، رژها و لاک‌ها را همنشین یک کاسه کرد. اسمش را هم می‌شود گذاشت «کاسه زیبایی».

می‌شود کاسه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و پر آبش کرد، یک گل کوچک خوش‌رنگ هم در آن شناور کرد؛ مثل یک قایق رنگی در یک ساحل آرام. «کاسه آبی». بعد هرازگاهی نگاهی به کاسه و گل زیبای شناور در آن کرد و خستگی را به نفسی بیرون داد.

کاسه را می شود گذاشت روی تاجٍ تخت و بعد یادداشت‌های کوچک مهربانی را به جای کشاندن به آشپزخانه و چسباندن روی در یخچال، آرام کاسه‌نشین کرد. «کاسه عاشقانه‌ها».

شاید کاسه را بشود گذاشت کنج پنجره‌ای و جایش را محکم کرد و برای گنجشک‌ها و یاکریم‌های اسیر سنگ و سیمان، خرده نانی و ذره آبی گذاشت. «کاسه مهربانی». می‌شود پرنده‌ها را در قفس نکرد اما دل‌بسته این پنجره‌شان کرد.

کاسه را می‌شود خانه مدادها و خودکارهای سرگردان خانه کرد؛ «کاسه قلم‌دان».

کاسه را می‌شود پر کرد از  پارافین، یک نخ کتان برایش گذاشت و بعد، شمعی داشت که هیچ وقت تمام نمی‌شود، «کاسه روشنایی» شب‌های عاشقانه.

یک کاسه سفالی لعاب‌خورده، می‌تواند برای گوشه‌گوشه خانه ما، حال خوب و تازه به همراه داشته باشد. همان کاسه سفالی لعاب‌خورده که روی چرخ سفالگری و زیر انگشت‌های ورزیده استادکاری درست شده؛ سفالی که رنگ لعابش از دل سنت و فرهنگ بومی ما آمده؛ همانی که لمس کردنش کلی خاطره برای آدم زنده می‌کند. حیف است اگر دور از روزمره‌های ما بماند. حیف است که این کاسه‌ها باشند و ما نداشته باشیم‌شان.


به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x