سلام. من محمدحسین خانی هستم، طلبه سطح یک حوزه علمیه قم. من علاقه زیادی به طب سنتی اسلامی داشتم. در دوران تحصیل به دنبال استادی حکیم برای یادگیری طب بودم و در قم با اساتید بزرگواری چون آیت الله تبریزیان و استاد خیراندیش آشنا شدم. اما حجم درسها به من اجازه نمیداد که به طور کامل از این بزرگواران استفاده کنم. من هم شروع به مطالعه کتابهای طبی کردم. بعد از مدتی با خودم فکر کردم اگر مردم میدانستند که ائمه درباره بهداشت فردی و سلامتی چه دستورهایی دارند دیگر گذرشان به بیمارستان نمیافتاد. واقعاً به شیعه بودن خودم افتخار کردم و به دینی که ریزترین مسائل بهداشتی برایش مهم است. مثلاً این که قبل و بعد غذا از نمک استفاده کنیم، و یا اینکه بعد از غذای چرب، سرکه بخوریم، و صدها نمونه مشابه.
از خانه ما شروع شد
گفتم بیایم و برنامههای خودم را کمکم اصلاح کنم و از خوردن بعضی غذاها اجتناب کنم (بنده معتاد فلافل بودم و آثار جوش همیشه در صورتم بود). کمکم شروع کردم و خودم را عادت دادم به اینکه درست غذا بخورم و خوب غذا بخورم. روزی در خانه شروع به درست کردن پودر دندان کردم و به خانواده گفتم به جای خمیر دندان از این پودر استفاده کنند. چند روز اول فقط مادرم استفاده میکرد و خودم (مادرم هم برای اینکه دل من نشکند استفاده میکرد). بعد از چند روز از این پودر خوشش آمد و به پدر و برادرم هم پیشنهاد داد. پدرم دهانش آفت زده بود و چون پودر هم شور بود خیلی اذیت میشد؛ ولی به اصرار من و مادر میزد و روند درمان و بهبودی آفت به خاطر ضدعفونیکننده بودن این ماده سریعتر پیش رفت. برادرم هم جرم دندانش کمتر شده بود. اینطور شد که پودر در خانه ما جا باز کرد و خمیردندان رفت.
کم کم مامانم این پودر را به اقوام هم معرفی کرد و من مجبور بودم برایشان درست کنم. از هر کس که استفاده میکرد بازتابهای خوبی دریافت میکردم و همه خیلی راضی بودند.
کمکم به فکر تولید انبوه افتادم. با یکی از اقوام که دانشجوی دکترای داروسازی بود صحبت کردم. او هم موافق بود و تصمیم به تولید گسترده گرفتیم. الحمدلله خانواده هم بعد از مخالفتهای ابتدایی، همکاری کردند. من هم یک آدم پیگیر و سمج، از همان روز به دنبال قوطی مناسب برای محصول گشتم و 100 تا از قوطیهای آزمایشگاهی خریدم و مواد پودر هم از عطاری سر کوچه و شروع به سابیدن مواد کردم. آسیاب مامانم نیمسوز شد و کل خانه را گرد نمک کف دریا برداشت. به طوری که اگر دهانمان را باز میکردیم توی خانه مزه شوری میداد.
با هزار مکافات و سختی و تیکه شنیدن از این و آن، 100 قوطی درست کردم و به عطاری سرکوچه و اقوام دادم. اما از بستهبندی ناراضی بوند (چون قوطیهای آزمایشگاهی جوری بود که برای استفاده باید مسواک را بزنی داخلش و این قوطی برای بقیه غیر قابل استفاده میشد).
بسیج خانوادگی!
بعد از مدتی خالهام عکس یک قوطی برایم فرستاد و گفت این قوطی مناسبی برای پودر است (همین قوطی فعلی محصول). من هم در اینترنت شروع به جستوجو کردم و شرکتی برای سفارش این قوطیها پیدا کردم. اما متأسفانه کمتر از دههزار تا سفارش نمیگرفت. من هم بیخیالش شدم. چند روز بعد بابام زنگ زد و گفت دوستم که وسایل پزشکی دارد میتواند جور کند؛ میخواهی؟! من کمی تعجب کردم. اول از اینکه بابا علیرغم مخالفتهایش چطوری برای من قوطی جور کرده. دوم هم از اینکه چطوری فهمیده که من این مدل را میخواهم. من هم قربانصدقه بابا رفتم. گفتم: آره! ظهر که آمد گفت هزار تا سفارش دادم، سه روز دیگر میرسد. من در اوج ناباوری بودم؛ هزار تا قوطی؟ من؟ …
بعد فهمیدم که کار تازه شروع شده. من الان هزار تا پودر دندان باید تولید کنم. چطور باید این تعداد را بفروشم؟
کل خانواده بسیج شدند برای کارهای من. پدرم با اون تلفنش در اصل خودش را بدبخت کرد! کارت بانکی مادر را گرفتم و با داداشم رفتم برای خرید مواد اولیه … تهیه کردیم و آسیاب کردیم و بعد برای اینکه از داخل قوطی پودرها بیرون بیاید الک کردیم (این مراحل که در یک خط گفتم، یک هفته طول کشید).
حالا ما یک خط تولید خانگی کوچک راه انداخته بودیم. محصول بستهبندی شد. اما خیلی ساده! سفید بود و بدون هیچ نوشتهای. قوطی به نظر همه خانواده نیاز به یک برچسب داشت که شامل معرفی اجمالی محصول و زیباییهای آن باشد.
داروساز فامیل که در این مدت حامی من بود به دوستش که در چاپخانه کار میکرد زنگ زد و سفارش داد. اما ما هنوز یک چیز کم داشتیم؛ اسمِ برند. به همه اقوام گفتم فکر کنند روی این قضیه، تا به این نتیجه رسیدیم که اسم مادربزرگ را روی این محصول بگذاریم. این شد که «پودر سفید کننده دندان گوهر» تولید شد.
حالا من به چند نتیجه رسیدهام که خودم هم فکرش را نمیکردم:
- همه کارهای بزرگ از یک چیز کوچک شروع میشود. من اول برای مصرف خانواده این پودر را درست کردم اما الان…
- من فکر نمیکردم خانواده تا این حد حمایتم کنند، اما دیدم خانواده همیشه پشت هم هستند.
- از تو حرکت، از خدا برکت