عطرِ نان‌های مادربزرگ‌هایم در هوا پیچیده!


2,784

خرید نان فطیر / فتیر

هر سال همین موقع‌ها که بوی بهار به مشام می‌رسد و بساط عیددیدنی و دید و بازدیدهای نوروزی گرم می‌شود، یاد مادربزرگ‌هایم می‌افتم که در سال‌های سال پیش وقتی که هنوز در قید حیات بودند، چند کیلومتر ماشین‌سواری می‌کردیم و به دیدن‌شان می‌رفتیم.مخصوصا نان محلی مادربزرگم!

چه صفایی داشت خانه‌ روستایی‌ مادربزرگ‌ها!

مادربزرگ‌جان! بعد از سلام و احوال‌پرسی و روبوسی‌های معمول، ما را می‌برد به اتاق مخصوص مهمان که بوی مخصوصی می‌داد. هنوز که هنوز است نمی‌دانم آن بوی خوش از کجا می‌آمد؟ بویی بود مخصوص همان‌جا و نه هیچ جای دیگری؛

بویی که از مجموع دیوارها و سقف و فرش زیر پایمان بلند می‌شد و شاید کمی هم از روی آن خوراکی‌های خوشمزه و چشمک‌زن سفره گوشه اتاق. سفره‌ای که پر بود از کاسه‌ها و بشقاب‌های چینی با گل‌های ریز و درشت قرمز و صورتی، و یک گلدان سفالی که نشانی از بهار را با خودش داشت.

[bs-show-product id=63744]

توی کاسه‌ها و بشقاب‌ها چه بود؟

شیرینی کشمشی، نان برنجی‌‌های کوچک و خوشبو، نقل‌های ریز و درشت و بسیار نرم که به سرعت توی دهان آب می‌شدند، نخودچی و کشمش، برگه سیب و زردآلو، ظرفی پر از سیب و پرتقال و خیار، و شاید خیلی چیزهای دیگر که یادم رفته.

آهان! یادم آمد. سنجد هم بود. آینه هم بود و یک جلد قرآن که درست وسط سفره قرار داشت. حالا که خوب فکرش را می‌کنم دیوان حافظ هم در سفره هفت سین حضور پررنگی داشت.

[bs-show-product id=29821]

نان محلی و سنتی مادربزرگ

یادم است هنوز از سر سفره بلند نشده، عیدی‌مان را از دست‌های چروکیده مادربزرگ می‌گرفتیم و با این قول که چند ساعت دیگر برخواهیم گشت.

در حالی که چشم من به آن سفره برآمده توی آشپزخانه بود و با خودم تخیل می‌کردم که یعنی چه نان‌های محلی خوشمزه‌ای درونش انتظارمان را می‌کشند، می‌رفتیم تا به آن یکی مادربزرگ‌مان سری بزنیم و احوالش را بپرسیم و بر سر سفره‌اش بنشینیم.

خانه آن یکی مادربزرگ هم جایی بود شبیه جای قبلی. یعنی پر از صفا و صمیمیت و مهربانی. مادربزرگ با آن چشم‌های همیشه خندانش تا دم در به استقبال‌مان آمده بود و تک‌تک ما را در آغوش گرمش می‌فشرد و غرق بوسه‌مان می‌کرد. بعد می‌بردمان سر سفره عید. در این سفره هم، خوراکی‌های مشابهی با چیدمانی کمی متفاوت از جای قبلی، انتظارمان را می‌کشید. یک استکان چای تازه‌دم به بزرگ‌ترها داده می‌شد و ما ترجیح می‌دادیم با شکلات و نقل و آجیل مشغول شویم.

در این خانه هم سفره‌ دومی بود که در گوشه آشپزخانه جاخوش کرده بود و برآمدگی‌اش نشان می‌داد که مادربزرگ‌جانمان تازه نان پخته است. ولی چه نانی؟

[bs-show-product id=45445]

این سؤال از آن سؤال‌هایی بود که تا پیش از رفتن به جوابش نمی‌رسیدیم؛ درست همان وقتی که بعد از بدو بدو کردن‌ها در باغ متصل به خانه و دیدن دوباره همه درخت‌ها و سر زدن به همه گوشه و کنارها، با صدای بزرگ‌ترها و در حالی که سعی می‌کردیم یک دل سیر نگاه حسرت‌بارمان را از تصویر باغ مادربزرگ پر کنیم، برمی‌گشتیم به حیاط خانه و مادربزرگ را می‌دیدیم که کیسه‌ها و دبه‌ها را گذاشته کنار در.

توی دبه‌ها و کیسه‌ها چه بود؟

دبه‌ها پر از لپه و عدس و لوبیایی بود که مادربزرگ خودش کاشته و برداشت کرده و بعدش هم با حوصله پاک کرده و ریخته بود توی دبه‌های جدا جدا. اما کیسه‌ها چه داشتند؟ نان‌های محلی خشک‌شده. البته اغلب اوقات یک سورپرایز هم انتظارمان را می‌کشید. لابه‌لای نان‌هایی که حتی بویش هم آدم را سرحال می‌آورد، چندتایی هم نان مخصوص بود که می‌گفتند اسمش فطیر (فتیر) است؛

نانی بسیار خوشمزه که تماشایش هم باعث می‌شد بزاق دهان بیننده بیشتر از حد معمول ترشح شود! و بخواهد در حرکتی هیجانی، نان را از دست بزرگترها یا از درون کیسه قاپ بزند و بدود برود یک گوشه از باغ و زیر چتر درخت توت وسط باغ، بدون هیچ مزاحمی، یک‌تنه و بدون هیچ شریکی بخورد!

فطیر هم یک نان محلی بود ولی با نان‌های دیگر خیلی فرق داشت. نان‌های دیگر را معمولاً با غذا می‌خوردند ولی فطیر خودش مثل یک غذا بود، حداقل این‌که می‌توانست یک میان‌وعده بسیار خوشمزه و دلچسب باشد.

[bs-show-product id=38725]

نان فطیر چیست؟

نان فطیر سنتی، غذایی سالم و سبک است که در ترکیبش از زردچوبه استفاده می‌شد. زردچوبه را با کمی شکر و آرد تفت داده شده مخلوط می‌کردند و این ترکیب را به صورت لایه‌ای باریک بر روی خمیر گرد باریکی از نان پهن می‌کردند و بعد یک لایه خمیر گرد دیگر رویش قرار می‌دادند و اطراف خمیر سه‌لایه را با فشار دست به هم می‌چسباندد و به تنور یا کوره می‌سپردند.

البته مادربزرگ‌جان ما کوره نداشت ولی در همان تنور کوچکش همه نان‌هایش را می‌پخت و چه عالی هم می‌پخت.

وقتی به خانه آن یکی مادربزرگ برمی‌گشتیم و شام مهمانش می‌شدیم، سفره پر از نانش را باز می‌کرد و چند نان محلی بیرون می‌آورد و در سفره شام می‌گذاشت. بعد یکی یکی دستش را توی آب کاسه کنار دستش فرو می‌برد و روی نان‌ها می‌پاشید. چند لحظه بعد نان‌ها آماده خورده شدن بودند. نان‌هایی که انگار بوی خود مادربزرگ را می‌دادند. بوی مهربانی و عطوفت.

[bs-show-product id=57772]

وقت برگشتن که می‌رسید چند کیسه و دبه هم دم درب چوبی این خانه انتظارمان را می‌کشید. یک کیسه از همان نان‌های خشک خوشمزه، چند کیسه کوچک گردو و بادام که مادربزرگ با دست‌های خودش از گردوها و بادام‌های حیاط بزرگ خانه جمع‌آوری کرده بود، یک کیسه کشمش که از انگورهای حیاط پشتی خانه به دست آمده بود. و باز هم گل سرسبد خوراکی‌ها یعنی فطیر.

[bs-show-product id=94224]

معلوم بود این مادربزرگ هم انگار که ذهن نوه‌هایش را خوانده باشد، قبل از آمدن مهمان‌ها، تنورش را روشن کرده بود و کار پرزحمت پخت فطیر را انجام داده بود. خوشحال بودم که آذوقه آن سال فطیرمان هم تأمین شده و قرار است در ادامه تعطیلات نوروزی، در کنار تکالیف کمرشکن درسی و پیدا کردن جواب تمرینات عجیب و غریب پیک نوروزی، فطیر خوشمزه هم بخوریم. انصافا این به آن در! برای خرید نان محلی به لینک زیر مراجعه کنید

خرید نان محلی و سنتی از بازار باسلام



به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x