توی روستا اگه بپرسی خونهی «حَج عباس» کجاست، همه میگن کدوم حجعباس؟ اما اگه بگی «حج عباس سمنوپز» فوری بهت آدرس میدن. سالها از اون زمان گذشته که حجعباس جوون پرذوقی بود که پادویی بیبیفاطمه رو میکرد تا ازش پختن سمنو رو یاد بگیره.
مدتها وردست بود و پای دیگ دود میخورد و کار یَدی میکرد و بکن نکنهای بیبی رو به جون میخرید تا این کارو یاد بگیره. حتی مزدی هم نمیگرفت و اگه این زحمت رو به جون نخریده بود، نه روستای «حاجیآبادِ» نجفآباد و نه روستاهای اطراف الان سمنوپزون نداشتند.
فهرست:
برای همینم هست که هرکس از آقاجون یا همان حجعباس در مورد سمنوپختن سوال کنه، با جون و دل راهنماییاش میکنه چون نمیخواد این سنتِ قدیمی از بین بره.
این سمنوها فروشی نیست
همه میدونن سمنو نذر حضرت زهراست. معمولا هم اینایی که توی خونه سمنو میپزن، این کار رو برای نذر انجام میدن، نه برای فروش یا حتی گذاشتن توی سفرهی هفتسین.
پخت سمنو از بهمنماه شروع میشه. شاید بپرسی حالا چرا توی اون سوز و سرما؟ جواب اینه که چون توی گرما سبزه که اصلیترین مادهی سمنوست، زود تُرش میشه و کل زحماتشون به باد میره.
قاعدهش اینه که سبزهها خیلی قد نکشن
آقاجون قبل از هرکاری اول دنبال گندمِ محلی و مرغوب میره. بعدش گندمای تر و تازه و امسالی رو با سلام و صلوات میخیسونه. اصلا قشنگی پخت سمنو به همینه. به اینکه پختنش از همون اول با ذکر و دعا شروع میشه و تا آخرین مرحله هم که پاش به سفره هفتسین باز میشه با دعای تحویل سال همراهه.
مرحله بعدی؟ سینیهای بزرگِ مسی و چوبی توی یه اتاق خنک و تمیز کنار هم چیده میشن. روزی چند بار هم سبزهها رو میشورن تا بوی بد نگیرن و تُرش نشن. گندمها که خیس خوردن و مرتب آبشون عوض شد، کمکم شروع میکنن به جوونهزدن. جوونههای نقرهای قشنگی که پارچه روی سینی رو کنار میزنن و میان بالا.
قاعدهش اینه که سبزهها زیاد نور ببینن تا خیلی رشد نکنن. وقتی میلههای نقرهای جوونهی گندم رو به سبزی رفت، نوبت چرخ کردنشونه. آخه اگه خیلی سبز بشن یا خیلی بلند بشن، تلخ و بدمزه میشن. معمولا یه هفته تا ده روز (بسته به سرمای هوا و قوه نامیه گندم) طول میکشه تا سبزه حاضر بشه.
تا وقتی مادربزرگ زنده بود، کار سبزهانداختن با اون بود. خدابیامرز دستِ سبزی هم داشت. با حوصله بود و سبزههاش رودَست نداشتن.
حالا نوبت چرخکردن سبزههاست
سالهاست آقاجون عادت داره برای اذان صبح که بیدار میشه، وقتی نمازشو خوند، آستینها رو دوباره بالا بزنه و بره سراغ سبزهها و چرخِ بزرگی که مخصوص این کاره. آقاجون تعریف میکنه قدیما سبزهها رو توی هاون میکوفتن. که خیلی طول میکشید. اما حالا با چرخِ برقی، کار زودتر تموم میشه.
کار که شروع میشه و صدای چرخ که به آسمون میرسه، یکییکی سرو کله داییها و شوهرخالهها هم پیدا میشه. یاالله میگن و یه راست میرن توی حیاط. بالای سر سبزهها. ما بچهها هم که از ذوق سمنو، کل شب رو خوابمون نبرده، میریم توی دست و پای بزرگترها. هم کمک میکنیم و هم شیطنت.
وقتی آقاجون برای خودمون سمنو درست میکنه، خوشبهحال ما نوههاست. آخه ما هیچ قسمتش رو از دست نمیدیم. نه نقل و شکلاتایی رو که پای سمنوها میان و نه چای زغالیای رو که همیشه به راهه. بعضی وقتا انگار اصلا حواسمون نیست داریم بهترین خاطرههای عمرمونو ضبط میکنیم. خاطرههایی برای وقتی که سنمون بالا رفت و خودمون هم بچهدار و نوهدار شدیم.
سبزهها که ریشهزدن از همدیگه جداشون میکنیم تا راحتتر چرخ بشن. بعد از چرخکردن هم نوبت میرسه به شیرهکشی. چند تا از جوونای فامیل که حسابی ورزشکارن و قوی، میان و سبزههای چرخشده رو میریزن توی گونیهای تمیز. بعد دو نفری میافتن به جونِ گونی تا عصارهش دربیاد. اون وسطا هم چند بار به سبزههای توی گونی آب اضافه میکنن تا حسابی شیرینیشون بزنه بیرون.
عطر و مزهی سمنوی هیزمی یه چیز دیگهس!
آقاجون که کلا اعتقادی به کپسولِ گاز نداره و میگه گاز جون نداره دیگِ به این گندگی رو جوش بیاره، توی این فاصله مشغول راهانداختن اجاق میشه. راست هم میگه. آخه عطر و مزهی سمنوی هیزمی کجا و سمنویی که با گاز شهری درست میشه کجا!
خلاصه با گِل و آجر، اجاق رو درست میکنه و بقیه با سلام و صلوات دیگ رو روش میذارن. بعد آقاجون حسابی دور دیگ رو گِلمال میکنه تا سرجای خودش ثابت بمونه و تکون نخوره. اون زیر هم یه جایی نگه میداره برای ریختنِ کُندهها و هیمهها و روشنکردنشون.
حالا نوبتِ اضافهکردن شیره به دیگه. بعدش هم گونیهای آردِ سبوسدار رو با شیره مخلوط میکنن. شاید به نظر کار سادهای بیاد اما این که چقدر شیره بریزی توی دیگ، چقدر آرد، چقدر آب و… با کلی تجربه به دست اومده و کار هرکسی نیست.
قصه دیگ مسی خیلی خیلی بزرگ
چند سال پیش که آقاجون نذر کرد سمنو بپزه، رفت و یه دیگِ خیلی بزرگِ مسی از بازار مسگرهای اصفهان خرید. بعدش این دیگ رو برای همیشه وقفِ سمنوپزون کرد. این دیگ اونقدر بزرگه که یهو میبینی پایینش آتیشه و داره میجوشه اما لبههاش فقط یه خرده گرم شدن! هرسال هم بعد از فصل سمنوپزون، دیگ رو بار میزنه و میبره بازار مسگرها تا سفیدش کنن.
همزدن دیگ سمنو شروع میشه
از این مرحله دیگه همزدنها شروع میشه. با یه وسیلهی دستساز که دستهش چوبیه و سر مِسیش مثل یه بیلِ صافه. البته اون اولا چون سمنو هنوز رقیقه خیلی نیاز به همزدن نداره اما باید حواسمون به شعله آتیش باشه که یه وقت سَر نره.
حالا دیگه تقریبا ظهر شده و دیگ در حال جوشیدنه. بوی خوشِ سمنو و آتیش خونه رو پر کرده. همسایهها و فامیل، مست از این بو، یکییکی از راه میرسن. بعد از نماز و ناهار دیگه غلغله میشه. مردم میان و میرن. بی دعوت و با دعوت. هر چی نباشه نذر حضرت زهراست و درست نیست در روی هیچ حاجتمندی بسته باشه.
سمنوها کمکم غلیظ میشن
اما اصل ماجرا مال وقتیه که شب میشه و سمنو رو به غلیظشدن میره. اون وقت باید حواسمون حسابی جمع باشه که سمنو تَه نگیره. وگرنه مزهی سوختگی، طعمِ سمنو رو خراب میکنه. حتی گاهی نیازه یه کم آب به دیگ اضافه کنیم. اما چقدر و کِیاش رو ما نمیدونیم و کار آقاجونه.
بیا به خاطر سمنو با هم آشتی کنیم!
سمنوپزون فرصت خوبیه. هم برای دیدار با کل فامیل و هم برای آشتیدادنِ اونا که با هم قهر کردن و هم برای کنار همبودن و گفتن و شنیدن. راستی اینجور موقعا معمولا یکی از جوونای فامیل مداحی میکنه و دعا میخونه. دعای توسل یا هر دعایی که صاحبخونه نیت کرده باشه. بقیه هم باهاش همراهی میکنن.
بعضیا خیال میکنن آقاجون به سمنوهاش شکر میزنه
بیشترِ مهمونا دستِ پر میان. با گز و نبات و پولکی و جعبه شیرینی. یه ظرفِخالی هم میارن برای سهمِ سمنوشون. بعضیام گردو و بادوم میارن و میریزن توی دیگ. دیگه نگم براتون از طعم عسلی و خوشمزهی این گردو بادومای توی دیگ!
بعد یه صفِ طولانی درست میشه از مردا و زنا و حتی بچههایی که دوست دارن سمنو هم بزنن و حاجتهاشونو از خدا بخوان. همزدن هم که تا آخر شب ادامه داره. اگه پختِ سمنو کم باشه، مزه خامی میده و اون رنگ کهربایی قشنگش رو نداره. اگر هم زیادی بپزه تیره و بدمزه میشه. برای همین باید توی همه مراحل حوصله و دقت زیادی به خرج داد.
امیدوارم دلتون نخواد ولی سمنوهای آقاجون اونقدر شیرین میشه که بعضیا فکر میکنن بهش شکر اضافه کرده. بس که کشدارن و عسلی!
چیزی تا حاضرشدن سمنوها نمونده
آخر شب آتیشِ زیر دیگ رو خیلی کم میکنن و روش کمی زغالِ روشن میذارن تا سمنو به اصطلاح دَم بکشه. بعد همه میرن بخوابن تا حسابی جا بیفته و قوام پیدا کنه و ذرهای آبِ اضافی داخلش نمونه.
کی در دیگ رو باز میکنه؟
یکی از قشنگترین و تکرارنشدنیترین صحنههای زندگی وقتیه که اول صبح توی سرما با صلوات، درِ دیگ رو برمیدارن. بوی سمنوی پخته و بخارِ گرمش، همه خونه رو پر میکنه و همهی نگاهها به روغن روی سمنو دوخته میشه. روغنی که به قول آقاجون مال گندمه.
حالا وقتِ تقسیمکردن این شیرینیِ خوشمزهست. آقاجون به نیت برکت زیر لب دعا میخونه و دست به ملاقه میشه. سطلها و قابلمهها پر میشن. هرکس سهمش از این برکتِ خدا رو برمیداره و میبره تا کامِ خودش و خانوادهش رو با خوشمزهترین صبحونه عمرش شیرین کنه.