قصه از اونجایی شروع میشه که: من از بچگی عاشق عروسک بودم، مامانم هم همینطور، یادم واسم کلی عروسک پولیشی میدوخت و هر دوتامون ذوق میکردیم. روزگار گذشت و من بزرگ شدم؛ درس خوندنم تموم شده و الان واسه یه مدتی کار و درس رو گذاشتم کنار تا هم یه استراحتی کرده باشم هم یه کارایی رو انجام بدم که مدت ها بوده بهشون فکر میکردم و نیاز دارم یه کم به اونا برسم. یه روز که با مامان داشتیم صحبت میکردیم بهش گفتم، مامان میای عروسک بدوزیم؟! بعد واسشون یه صفحه اینستاگرام درست کنیم و عکسشونو بزاریم توی اون... شاید کسی خوشش اومد و خواست که بشه واسه ی اون. مامان هم کلی استقبال کرد و گفت: آره چرا که نه! خلاصه اینجوری شد که دست به کار شدیم... الآنم اینجا همون صفحه ای هست که قراره عکس فسقلی هایی رو که ما از سر ذوق و خوشحالی دوختیم بزاریم توش تا شاید کسی ازشون خوشش اومد و یکی یکی رفتن و مهمون خونه های اونا شدن. 🌸 اسم این صفحه رو هم گذاشتیم عروسک های دست ساز من و مامان تا با این اسم به دوستاتون معرفیش کنید. پس خوشحال میشیم اگه ما رو دنبال کنید 🌸 راستی هر کدوم از این عروسکا یه اسم دارن و یه داستان... دنبالشون کنید☘