قصه من و آبی بی از کجا شروع شد؟
من از وقتی که خودمو شناختم عاشق سفر و تجربه کردن بودم.تجربه راههای نرفته ، کارهای نکرده، شهرهای نرفته، کتابهای نخونده و حتی طعمهای چشیده نشده . اگه بخوام باهاتون روراست باشم ، اون قسمت طعمهای بکر رو خیلی دوست دارم.
مدیونین فکرکنین خیلی شکموام اما دروغ چرا ، اتفاق افتاده که برای پیدا کردن یه طعمی که قبلا تجربه کردم و بازم دلم خواسته ساعتها رانندگی کردم . اینم خصلت آدمیزاده که برای رسیدن به خواسته هاش چه مرارتها که نمیکشه
آبی بی مامان مامانم بود . یه کدبانوی تمام عیار .کدبانو که میگم یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی