پیام غرفهدار:سلام ودرود زعفرانی برشما عزیزان ، وتشکر از بازدیدتون ، ضمن تشکر از باسلامی های عزیز ،به ازای خرید دومثقال زعفران نگین ، دوگرم هدیه تقدیمتونمیشه ، فروش فله زعفران کیلویی 12 م تاسقف 500 کیلو با آنالیز ، واسانس های بسیار بالا وترانسفر به خارج از کشور از جانب باسلامی های عزیز
[align=justify]روستای ازان، دیگر جای کشت ندارد. همه زمینهایی که روزی بایر افتاده بودند حالا زیر کشت زعفران، زرشک و گل محمدی هستند. زعفران، برکت روستا شده و همه را پابند کرده است. روستا آبادتر شده است و کسی به شهرها مهاجرت نمیکند. فصل برداشت زعفران که میرسد، نزدیک به 2500 نفر در روستا به چیدن، پاک کردن و بستهبندی مشغول میشوند. آن قدر کار هست که خیلی وقتها زن و مرد، پیر و جوان و حتی کودکان مشغول هستند و هنوز هم کاری هست که روی زمین مانده است. حالا که زمینهای بخش میمه به حد اشباع رسیدهاند، نوبت به شهرها و روستاهای دیگر رسیده است: بروجن، سمیرم، دامنه و داران. خانم جعفری، هر جا که زمین خوب پیدا کند و هر جا که کار و کسبی نباشد، پیازهای زعفرانش را پخش میکند و مزرعه به مزرعه، زمین ها را زیر کشت می برد و بعد خودش محصول چیده شده را بستهبندی و راهی بازار میکند. زعفرانِ ازان و میمه، این سالها رقیب قائنات شده است. شاید کمتر کسی شنیده باشد که در اصفهان هم زعفران کاشتهاند اما کسانی که یک بار عطرش را تجربه کردهاند، مشتری ثابتش شدهاند. این حرفها وقتی روشنتر میشود که خانم جعفری جواب آنالیز زعفرانهایش را نشان دهد و مشتریها ببینند، عطر و طعم زعفرانی که حالشان را خوب میکند، بیش از استاندارد زعفران قائنات است. ازان، از 48 سال پیش زعفران داشته اما اهالی روستا خودشان کاشتهاند و خودشان مصرف کردهاند. وقتی راهها کوتاهتر شد و رفت و آمدها بیشتر، عطر زعفران غذای میزبان توجه مهمانها را جلب کرد؛ طوری که سراغش را میگرفتند و وقتی به شهر و دیار خودشان برمیگشتند، کمی از آن زعفران هم با خود میآوردند. آهستهآهسته عطر «زعفران ازان» به بیرون از میمه پیچید و اهالی کاشتشان را بیشتر کردند. وقتی تولید زعفران روستا به کیلو رسید، خانم جعفری به فکر راهاندازی نشان و برند برای محصول روستایش افتاد و «گوهرشید» متولد شد. حالا وقتی از تولید زعفران حرف میزند، منظورش چیزی نزدیک به پانصد کیلو در سال است.[/align]
درباره یک زندگی
[align=justify]از درس نخواندن تا کارآفرین شدن خانم جعفری تعریف میکند که در زندگیاش شکست کم نداشته است. او می گوید: «سال 67 دیپلم گرفتم. دوست داشتم مترجمی زبان بروم اما بهداشت قبول شدم. باید از میمه تا تهران میآمدم و به دانشگاه علوم پزشکی میرفتم. تعهد میخواستند که برای پنجسال در مرکز بهداشت روستایی کار کنم. ترم دوم فهمیدم کارهای دیگری هم میشود کرد و انتخابهای دیگری هم است. در دانشگاه آزاد واحد جنوب قبول شدم؛ چون زبان و فیزیکم خوب بود، چهارمین نفری بودم که در مترجمی زبان قبول شدم. سه ترم خواندم و بعد چون خرج تحصیل برای خانوادهام زیاد بود، انصراف دادم. مادرم قالیبافی می کرد و پدرم هم کشاورز بود و قصابی هم داشت، با همه اینها، خرج ده بچه را دادن سخت بود». حالا که حدود سی سال از آن سالها گذشته، خانم جعفری، یکی از کارآفرینهای نمونه کشوری است. وی برای دهها نفر شغل ایجاد کرده و نشان تجاری «گوهرشید» را برای خودش ثبت کرده است. بخشی از خانه خودش را به کارگاه تبدیل کرده است و همان جا محصولاتش را بستهبندی میکند.
سالهای کار، سالهای زحمت آن وقتها که زعفران هنوز این قدر رونق نداشت، خانم جعفری برای زنان روستا کارگاه قالیبافی راه انداخته بود. او تعریف میکند که چون این زنها سختشان بود که کارهای کارگاه را انجام دهند، خودش خامههایی که برای کارگاه قالیبافی نیاز بود آماده میکرده است؛ نه یکی ـ دو قالی، بلکه سی دار قالی. او خودش دست تنها خامه همه این دارهای قالی را میشسته و خشک میکرده است و حتی دارهای قالی را هم خودش بر پا میکرده و تارهای قالی را میدوانده است. وی میگوید: «پس از همه این سالها، زحمتها و شکستها به نتیجه رسیده است؛ چون عادت داشتم هر کاری را تا آخرش بروم و هیچ وقت اجازه ندادم کسی کنارم بگوید: نمیشود، وِلش کن، نمیخواهد، نمیشود، به جایی نمی رسد».
ماشین خوب و همراه سالها خانم جعفری می گوید که یک پیکان دارد که به همه ماشینهای دنیا میارزد. دشت، جاده، صحرا و بیابان، هر جا که بخواهی میرود. همه سرمایهای را که در این سالها به دست آورده، دستگاه خریده، کارگاه ساخته و کارآفرینی کرده است. زندگی خیلیها در روستا به واسطه رونق کار و کاسبی، توسعه پیدا کرده اما خانم جعفری، ماشینش هنوز همان ماشین سالها قبل است و خانهاش هم همان، شاید کوچکتر![/align]
درباره یک مکان
[align=justify]روستای ازان، در صد کیلومتری اصفهان، از روستاهای بخش میمه است؛ روستایی با 3500 نفر جمعیت و قدمتی نزدیک به دوازده هزار سال. کارگاه خانم جعفری، بخشی از خانه وی است. کنار خانه، مغازهای راه انداخته و پشت خانه و مغازه، حیاتی است که کارگاه شده است.[/align]
ارزشش را دارد
[align=justify]ارزشش را دارد؛ چون برای مردمان یک روستا، کار و کاسبی ساخته، مهاجرت را از ذهن ساکنانش دور کرده و روستا را آباد نگه داشته است. هرچند که عطر زعفرانش از قائنات بیشتر است و هوش از سر می برد اما ارزشش را دارد که در سبد کالای هر ایرانی باشد؛ چرا که کنار طعم زعفران، عطر عشق را هم دارد، عشق کارآفرینی.[/align]