
پشتیبانی آنلاین و تلفنی
ارتباط مستقیم با غرفهدارها
تضمین بازگشت وجه توسط باسلام
مقدار:
1 جلد
نویسنده:
سیدا فاطمه موسوی
ناشر:
کتاب جمکران
تعداد صفحات:
236
کتاب جادوپرست “گاهی بودن بعضی چیز ها بهتر از نبودشان است” این جمله بود که فرید را مجاب می کرد هر طور شده زندگی نه چندان خوبش را که در آن “بابا بیکار شده و با دوست های لاتش می چرخد و گیج و خمار به خانه بر می گردد” و “مامانی که انگار جز درست کردن تخم مرغ انگیزه ای برای بچه اش ندارد و به آن اهمیت نمی دهد” نجات دهد. از دست آن ناله هایی که پس از مرگ پاسبان از خاله ای مخروبه شنیده می شد و خواب را از محله گرفته بود و فرید داخل شدن به آن خانه را بدترین تصمیم زندگی خود می دانست… برشی از کتاب جادو پرست: تمام شب خواب مجید را دیدم داشت جیغ میزد و کمک میخواست اما من گاهی میخندیدم گاهی گریه می کردم و به دنبالش میدویدم بعد اژدهای سه سر دورم چرخ خورد و من آبی شدم بعد زرد، بعد بنفش و قرمز اژدها خنده ای کرد و شانه هایم را بوسید از جای بوسه هایش دو سر مثل سر خودم بیرون زد دستها و پاهایم پر از فلس شدند. دو سر خندیدند و از دهانشان آتش بیرون زد و تنم را سوزاند. مامان نوک انگشتهای پایش را فرو کرد توی پهلویم و تکانشان داد هی پاشو ،فرید داره دیرت میشه من میرم بخوابم صبحانه ت تو سینی روی میزه تنم مورمور شد؛ اما انگار یک بشکه دویست و بیست لیتری روی سینه ام گذاشته بودند سرم درد میکرد و بدنم کوفته بود. پاشو دیگه کفرم رو در آوردی




