دسترسی به خیلی از محصولات و تولیدکنندههای اصیل ایرانی راحت نیست؛ به همین خاطر از برنامههای همیشگی تیم باسلام سفر به اقصی نقاط ایران است. سفری اکتشافی برای جستن آنچه که کمتر دیده شده.
یکبار که به استان سیستانو بلوچستان رفته بودیم، من ( یاسر محدثی ) به همراه سجاد عساکره ( از بچههای تیم باسلام). شهر به شهر و روستا به روستا میرفتیم و هر محصول اصیل و تولیدکنندهای که بود رو میرفتیم پیشش و بهش باسلام را معرفی میکردیم و ازش میخواستیم که بیاد باسلام غرفه بزنه و ….
در مسیرمون به شهر سراوان به مغازهای بین راهی رسیدیم. نزدیک روستا بود. به نیت خرید آب معدنی رفتم داخل مغازه که دیدم در و دیوار مغازه پر است از صنایع دستی که با حصیر خرما درست شده بود و خانمی بلوچ که بیرون مغازه نشسته بود و از اون سبدها میبافت که بعدا توضیحش رو خواهم داد. دیدم خیلی پتانسیل داره و محصولاتش خیلی باحاله و … خلاصه دست به کار شدیم و همون جا غرفهشو براش زدیم و کمک کردیم که محصول تعریف کنه و خلاصه غرفهدارش کردیم.
عکسهای خوبی از محصولاتش نداشت. دست به کار آموزش عکاسی ساده از محصولاتش شدم. مشغول یاد دادن عکاسی بودم که سرو کله بچههای روستا پیدا شد. کنجکاویشون بالازده بود. هی لابلای دست و بالم میچرخیدند و حتی کمک میکردند که محصولات رو بچینم و عکاسی کنم. هی میگفتن آقا، یه عکس از ما نمیگیری؟ … داشتم با خودم فکر میکردم که حالا گیریم عکس هم گرفتم چطور بهتون بدم و…. خلاصه عملا کارم رو متوقف کردنده بودند. سجاد که دید اوضاع اینجوریه یه پیشنهاد داد. همگی یه عکس دستهجمعی بگیریم ( سجاد به خاطر سابقه معلم بودنش، خوب بلده با بچهها سروکله بزنه) خلاصه کنار ماشین ایستادیم. سجاد دوربین رو گرفت و عکسی که میبینید رو گرفت. در کسری از ثانیه بعد از گرفتن عکس، کله بچه ها تو دوربین بود. همهشون از نتیجه عکس راضی بودند. به بهانه عکس دستهجمعی حسابی با بچهها رفیق شدیم و کلی خوش گذشت. همین رضایت باعث شد که شیطنتهاشون رو تموم کنن و برن یه گوشه بایستن و نظارهگر ادامه غرفهدار کردن خانم بلوچ باشند.
واقعا اهالی سیستان و بلوچستان باصفا هستن. کوچیک و بزرگ هم نداره.