هر چند قلمزنی روی چوب را زیرشاخه منبّت به شمار میآورند ولی تفاوت مهمی با آن دارد. در این کار از چکش استفاده نمیشود و هنرمند با قلمهای بسیار ظریف، کندهکاری میلیمتری روی چوب انجام میدهد. اولین اشتباه هنرمند قلمزنی روی چوب، آخرین اشتباه او و مرگ کارش است.
با یک اشتباه باید تابلویی را که ماهها وقت صرفش شده کنار بگذارد؛ چون تمامی حروف برجسته، از دل همان چوب بیرون میآید و جایی برای چسب یا اصلاح و تعمیر نیست!
حامد طاهری یکی از هنرمندان رشته قلمزنی روی چوب، ماجرای کسب و کار و ورودش به این هنر را میگوید.
من «حامد طاهری»، متولد اسفند ۶۳ و اهل اراک هستم. تقریباً از چهارم ابتدایی با چوب و در حد معرقهای خیلی جزئی سر و کار داشتم؛ مثل ساخت جاکلیدی یا قاب ساده. بیشتر با تختهسهلایی و چوب، کاردستی درست میکردم. کمکم به کارهای چوبی علاقهام بیشتر شد.
کمان اره را گرفتم و شروع کردم به درست کردن کارهایی در حد و اندازه بچه دوازدهساله. کمی جلوتر، چوب بیشتری را به کار گرفتم و با مغازهدارهایی که کار معرق میکردند آشنا شدم. گاهی چوبها را به هم میچسباندم و طرحهای مختلف میساختم؛ مثل سیمرغ، گل و…
به تدریج با جنسهای مختلف چوب، معرقکاری کار کردم و آهستهآهسته در این کار پیشرفت کردم. البته ماهی یک بار یک چیزی درست میکردم. وقتی به دبیرستان رفتم، با تکنیکهایی مثل پلیاستر آشنا شدم. البته هیچ وقت معرّق مرا راضی نکرد. یادم میآید همیشه یک مغار داشتم ـکه هنوز هم دارم و خیلی درب و داغان شده استـ و همیشه دوست داشتم با آن کار کنم.
این گذشت تا اینکه پیش استاد و رفیقم که پسرعمهام است آموزش دیدم. این که استادم پسرعمهام بود خیلی به نفعم شد؛ چون رفتوآمدهای خانوادگی و فامیلی خیلی مؤثر بود و ایشان کارهایم را میدید و نظر میداد. خودش واقعاً هنرمند زبردستی است و برند محسوب میشود. اگر حرفی به من بزند در برابرش «چرا» نمیگویم؛ چون حرفش برایم سند است. اگر بگوید کاری مشکل دارد، بدون چون و چرا کنارش میگذارم، حتی اگر خیلی برایش زحمت کشیده باشم.
من هیچ وقت مشوق نداشتم. رشتهای هم که در دانشگاه انتخاب کردم اصلاً ارتباطی با هنر نداشت؛ مهندسی مکانیک در دانشگاه تبریز. با این انتخاب دیگر عملاً از فضاهای هنری دور شدم. حتی عضو تیم والیبال ماشینسازی بودم، سهتار میزدم، کلاس منتب را ثبتنام کردم، ولی همه را کنار گذاشتم.
قلمزنی روی چوب، مختص شهر اراک است. به هر کسی نشان دهیم فکر میکند چوب را در جای دیگر بریدهایم و بعد روی چوب دیگری چسباندهایم. در حالی که ما اصلاً از چسب استفاده نمیکنیم. در منبّت، مُغار و چکش است ولی ما هرگز از چکش استفاده نمیکنیم، فقط قلم میزنیم.
استاد منصور احمدی، هنرمند اراکی، مبدع «منبّت خط» است. البته ریشه منبّت گل و بته، به شهر آباده فارس بر میگردد. در زمان تحصیل دانشگاهی که در تبریز بودم، چون زبان آذری بلد نبودم کمی در تعاملات اجتماعی دچار مشکل بودم. هر چند با خودم دستهای از وسایل معرق را برده بودم تا کار کنم ولی در تبریز اصلاً شرایطش مهیا نبود.
وقتی در سال ۸۴ برای گذراندن خدمت سربازی به اراک آمدم، اتفاقی خوبی افتاد. بهترین اساتید این فن در حجرهها بودند و از اقبال خوب ما پسرعمهام هم که قبلاً آموزش نمیداد آن سال آموزش منبت داشت و من در اولین دوره آموزش منبتش بودم.
الآن حداقل در حد خودم میتوانم منبت و قلمزنی را یاد بدهم ولی تا زمانی که اساتید بزرگی در این هنر هستند به خودم اجازه آموزش نمیدهم. بعد از چهارده سال هنوز برادهچوبهای کارهای اولم را دارم که پیش پسرعمهام شروع کرده بودم. برای کسب مهارت آن قدر تمرین میکردم که دستم پینهبسته بود. سه-چهار کار اولم، مثل بچههایم هستند و اصلاً برای فروش نمیگذارم.
یک کارگاه در خانه داشتم. اولش انباری متروکی بود ولی آن قدر مرتبش کرده بودم که هر کس میدید باورش نمیشد همانجا باشد. دیوارش را رنگ کردم. روی دیوار شعر حافظ نوشتم. یک قسمتش را کاهگل کردم. در حال حاضر، در بازارچه صنایعدستی سرای مهر (سرای کاشانی)، حجرهای دارم و بعدازظهرها به آن جا میروم. این سرا در سال ۱۳۸۳ برای هنرمندان صنایعدستی اراک بازسازی و در سال ۱۳۸۴ افتتاح شد.
کار ما، هنر صبر است. اگر یکی از کارهایم را نشان بدهم شاید به عقل ما شک کنید. هر جا من در کار عجله کردهام کار خراب شده است؛ کاری که پنج یا شش ماه برایش زحمت کشیدهام مجبور شدهام کنارش بگذارم.
یکی از اساتید ما یک سال و سه ماه برای تابلویی زحمت کشیده است که هر وقت میبینم مبهوت میشوم. انسان، زیباییطلب است. من نقاشی و خط را دوست دارم ولی برای زدن چنین کاری دیگر دوست داشتن کافی نیست، باید عاشقش باشی، کتف، کمر، چشم و… را خسته کنی. باید بنشینی و میلیمتر به میلیمتر جلو بروی.
بیستون را عشق کَند و شهرتش فرهاد بُرد.
برای دیدن کارهای بیشتر از هنرمندی حامد طاهری با قلمزنی روی چوب گالری دارن در باسلام را ببینید.
بسیارعالی موفق باشی