علی محمدقاسمی / عمل به آنچه که میدانیم
برای اولین بار بود که به زنجان میآمدم. زنجان مثل همه استانهای دیگر ایران بود، از لحاظ منحصر به فرد بودن! ایران تنوع و اصالتی دوستداشتنی از آدمها، فرهنگها، محصولات، طبیعت و تاریخ دارد. در این تکه از ایران، از مس و چاقو و گیوه تا عسل و زیتون و میوه خشک، چیزهایی دیدیم و لذت بردیم و آدمهایی را شناختیم و سر شوق آمدیم.
پررنگترین نیاز غرفهداران عزیز در این سفر، ترافیک بیشتر باسلام بود و با فاصله زیاد موضوعات جزئی دیگری را هم مطرح میکردند. در آخرین روز این سفر، به طور اتفاقی روی یک دیوار با جمله تاملبرانگیزی روبرو شدم. جملهای که اهمیت «عمل» را یادآوری میکرد. مهمترین کارکرد این سفرها برای ما، به دست آوردن درک درست و عمیق از نیاز غرفهها و بازتنظیم برنامههاست. این دومین سفری بود که با تیم عزیز باسلام به دیدار غرفهها میرفتیم، اما برای من دست کم برای مدتی طولانی، آخرین سفر خواهد بود. چرا که به جز پررنگ شدن مساله ترافیک، تقریبا حرف جدیدی نشنیدم. کار درست این است که آدم به آنچه که میداند عمل کند، تا چیزهایی که نمیداند برایش روشن شود. خوشبین و امیدوارم که با برنامهریزی جمع باسلام و مشارکت غرفهداران، به تدریج مساله ترافیک را هم، مثل بسیاری از مسائل دیگر، در رده مسائل حل شده ببینیم.
مجتبی یوسفی / غرفههایی که امتداد صفای باطنی مردم ایران هستند
سفر زنجان توجهام را به نوع خاصی از کاسبی در ایران جلب کرد که قبلا هم دیده بودم ولی بیدقت عبور میکردم. در باسلام گاهی به غرفههایی میرسیم که محصولات نه چندان مرتبطی را عرضه میکنند و مثلا در کنار چاقوی زنجان، آلوچه یا عرقیجات یا گلیم هم عرضه میکنند. نگاه اول این است که خب غرفهدار دیده آن کالا هم بازار خوبی دارد و چه بهتر که از جایی با قیمت ارزانتر تهیه کنم و اینجا هم بفروشم.
اما واقعیت ماجرا این است که آن غرفهدار ما خودش تولید کننده چاقوی اصل زنجان است و چون مادرش هم باغ مختصری دارد و محصولش میشود خشکبار و یا همسایهاش از گیاهان محلی عرقیجات تولید میکند و همسرش یا یکی از اهالی روستایشان هم گاهی گلیمی میبافد، گوشهای از غرفه را به آنها اختصاص میدهد و برایشان میفروشد.
این یک فرهنگ غنی و سنتی ریشهدار و ایرانی است که از خانواده، نوعدوستی و اعتماد به رزّاق بودن خداوند سرچشمه میگیرد و اینها غرفههایی هستند که امتداد این صفای باطن مردم ایراناند و چقدر خوب که در باسلام بستری برای این حال و هوای خوب مهیاست.
ابوالفضل شجاعی / یک کالبد یکدست و هماهنگ
بالاخره قسمت شد که من هم این مدل سفرها رو تجربه کنم و برای اولین سفر قرعه افتاد زنجان را…
قبلا زنجان رفته بودم. البته گذری، و یکی از جذابترین لوکیشن هایی بود که در خاطرم مونده بود.
ایندفعه عمیقتر زنجان رو دیدم و مایه بسی خوشحالی بود برام.
آنچه که من از مجموع دیدار با غرفهدارهای زنجانی نسیبم شد، انگیزه و انرژی و پتانسیل بالاشون بود.
برام جالب بود اینهمه اشتیاق. اشتیاق به تولید، اشتیاق به فروش و اشتیاق به توسعه کسب و کارشون.
مجموع بازدیدهای سفر زنجان رو وقتی روی هم میریزم انگار یه کالبد یکدست و هماهنگ میبینم از آدمها که از یک روح تغذیه میکنن.
جدیترین مسئلهای هم که غرفهدارهای زنجان دغدغهاش رو داشتن، مسئله ترافیک و میزان فروش بود.
کوروش سلیمانی / غرفهدارانی که سالهاست ما را میشناسند
خیلی خوشحالم که یکبار دیگه این فرصت رو داشتم که در این سفرها تیم باسلام رو در بازدید از غرفهها همراهی کنم. این دفعه رکورد قبلی رو زدیم و تونستیم 10 تا غرفهدار منحصر به فرد ببینیم. این سفرها بسیار فشردهست و معمولا ساعات زیادی در جاده هستیم، ولی جالبه که به هیچ وجه احساس خستگی نمیکنم. چرا که از غرفهها و البته از همسفرها انرژی میگیرم.
این اولین بار بود که من به زنجان سفر میکردم و انتظار چنین آب و هوا و طبیعتی رو نداشتم. به قول اون عزیز باغدار غرفهدار: «نمیدونم به خاطر خاکشه یا آبشه یا چی که این جا هر چی بکاری خوب در میاد». از طرف دیگه غرفههامون با مهمانپذیری فوقالعادهشون ما رو حسابی شرمنده کردند. امیدوارم بتونیم پاسخ اعتمادشون رو به خوبی بدیم.
این سفر نکات جالب کم نداشت که دیدم همسفرهام به خوبی بهشون اشاره کردند. با حضور چنین کارآفرینهایی در بین غرفهدارانمون، خیلی خوشبینم که بتونیم با کمک هم کارهای بزرگی بکنیم.
من میخوام به چند موردی که در این سفر برام جالب بود اشاره کنم:
- شاید تصادفی بود ولی یه الگوی تکرارشونده در این سفر داشتیم و اون هم مهاجرت معکوس بود! چندین غرفه از تهران به زنجان و حومه برگشته بودند تا کسبوکارشون رو راه بندازن.
- یکی از غرفهدارهایی که دیدیم یه خانم معلم بود که بعد از 32 سال خدمت در آموزش و پرورش، بعد از بازنشستگی توی خونه بند نشده بود و با چند نفر از اعضای خانواده از صفر کسبوکار میوه خشک رو شروع کردند و بعد از 6 سال الان یه کارگاه بزرگ دارند و علاوه بر عرضه در بازار داخلی، محصولاتشون رو صادر هم میکنند. برگه زردآلو مغزدارشون بینهایت خوشمزه بود. راستی وقتی وارد کارگاه شدیم همه جا به شدت تمیز و مرتب بود و آدم لذت میبرد. راستی غرفهدار محترم بهمون گفت وقتی شما رو میبینم احساس میکنم سالها است که میشناسمتون. چقدر حس خوبی داشت.
- غرفهداری دیدیم که در صنعت هوا و فضا سابقه کار داشت و الان شوق اختراع و ساختن باعث شده بود دستگاههای پیشرفته و نوآورانهای برای تولید عرقیات بسیار غلیظ و عصاره تولید کنه.
- غرفهداری در صنعت مس دیدیم که میگفت مشکل تأمین ندارم و ظرفیت فروش حداقل 25 برابری داشت. میگفت نفر-ساعت مدیریت غرفه در باسلام برام زیاده و اگر امسال به هدف فروشی که مشخص کردیم نرسه شاید غرفه رو ببندیم. اولش تعجب کردم ولی وقتی از ساز و کارشون و سیستمسازیهایی گفت که برای افزایش بهینگی کارشون انجام دادند متوجه شدم چقدر فرصت هست که ما با کوتاهنگهداشتن سقف از غرفهدارهامون دریغ کردیم.
سید روح الله حسینی / امیدوار و مصمم مثل زنجانیها
از قدیم در بازار معروف بود ترک ها و اذری ها کاری و اهل عمل هستند. در میان صداهای ناخوشایندی که از مشکلات کشور و گرانی ارز و تورم و … به گوشمان میخورد در استانی مثل زنجان، امید به آینده و برق چشمان ادمهایی رو دیدم که انگار نه انگار در این مملکت مشکل وجود دارد . خنده های آن اقای کندودار که از هر فرصتی برای فروش بیشتر و تبلیغ میخواست استفاده کند، تا شوق و امید آن خانم هنرمند که باورم نمیشد فقط 6 فروش در باسلام داشته و اینقدر ذوق داشت ، و انرژی فوق العاده ای که در غرفه هایی که خانوادگی اداره میشدن نشان از سرمایه ای عظیم به نام امید را میدن.
باورم نمیشد در شهرستان ابهر مخترعی توانمند که سبقه کار در صنعت هوا فضا رو داشت وجود داشته باشد که خودش دست به اختراع بزند
زیر پوست ایران نه بلکه همه جای ایران استعدادها و توانایی ها و امیدهایی هستن که هر کدوم برای تکان دادن یک استان از نظر اقتصادی کافی هستند . کمی مجال می خواهند و حمایت . برخی از آنها بهتر از ما میفهمند و حتی بهتر از ما عمل میکنن
راستی یادمان باشد که برخی چیزهایی که برای ما شوخی تلقی میشه مثل استفاده چاقو در موارد نامتعارف ممکنه به غیرت اقتصادی برخی صنف ها مثل چاقو فروشها بر بخورد . هر چند استنباط من این بود کل زنجانیها روی این مسئله حساس هستند مثل آن خانم خبر نگار !!!
به شخصه امیدوار تر از قبل و مصمم تر و با انرژی تر از قبل این مسیر رو ادامه خواهم داد.
رضا عیوضی / حالا دیگر فهمیدم!
در میان غرفههایی که به دیدنشان رفتیم، کم چیز جدید و عجیب ندیدم. البته که دیدن اینچیزهای جدید و عجیب مایه خوشحالی و مباهات است. حالا دیگر میدانم که برای ساخت یک چاقوی ساده که دست میگیریم، چندنفر و هرکدام چقدر زمان و تخصص و تجربه گذاشتهاند تا ما یک خیار ساده پوست بگیریم. حالا دیگر فهمیدم که وقتی دنبال خرید روغن زیتون هستم، اگر روغن زیتونی با قیمت بسیار پایین دیدم این را حمل بر خوشقیمت بودن آن نکنم و دنبال روغن زیتون واقعی باشم. حالا دیگر فهمیدم که یک گیوه تا بشود گیوه باید چه مراحلی را طی کند و کوچکترین تغییری در مواد اولیه آن تا چه حد میتواند روی قیمت تمام شدهاش موثر باشد. حالا دیگر فهمیدم که فرق عرق نعنا و روغن نعنا چیست و روغن زنیان میتواند درد دندان را بیندازد و دهها یادگیری جدید و عجیب دیگر که حتما بعد از این در تولید محتواهایی که میکنیم موثر خواهد بود.
عمید علیزاده / چقدر برکت در این کشور هست
چون سعادت این رو داشتم که تو پنج تا سفر بودم، میتونم مقایسه کنم. چیزی که تو زنجان دیدم امید خوبی بود که افراد داشتن. مصمم بودن در انجام کار. به عنوان یه چیز فان و مستحبی نگاه نمیکردن به کارهاشون. باز هم مثل سفرهای قبل برام تایید شد که چه قدر ایران پتانسیل داره. هکتارها زمین زیتون. چه قدر برکت تو این کشور هست که میشه بالفعلشون کرد.
محمدمهدی نصیری / چالش و الگویی تکرار شونده
چیزی که تو سفر مشخص بود یه الگو تکرار شونده بودش؛ اونایی که تولید کننده بودن، وقت و فرصت برای فروش نداشتن و اونایی که هم که وقت و فرصت داشتن، تولید کننده نبودن.
اون کارخونه زیتون خیلی برام باحال بود. اینکه خودش رفته چالش لجستیک شون رو حل کنن و با یکی دیگه محصول و بار همدیگه رو جابجا کنن عجیب و باورنکردنی بودش.
غرفه گاخ هم باحال بود. چون تولید کنند بودش حاشیه سودش خیلی بالا بود و صادرات به خارج داشت.
اینجا چالشمون این بود که نتونستیم برای این مدل غرفهها مثل گاخ، مشتری خارجی بیاریم.
همین رو توی غرفهای که داشت ظروف مسی میفروخت و توی آمازون هم فروش داشت دیدیم.