شما یه لحظه تصور کن یه نفر یه اتوموبیل خوش آب و رنگ دستساز نشونت بده و ازت بخواد که ماشینه رو بخری. کاپوتو میزنی بالا و یه نگاهی به سیمکشیهای موتور ماشین میکنی. بعد میری سراغ اتاق ماشین. همه چیز تمییز و مرتب. معلومه که هیچ وقت حاضر نمیشی همچین ماشینی بخری! چرا؟ خب میترسی وقتی پوله رو دادی و ماشین رو خریدی و خواستیباش بری سمت خونه، یکی از پیچای دستپیچشدهش دربره و جاده بپیچه اما تو و ماشین نپیچید.
ما این ماشین رو نمیخریم چون بعضی چیزا دستیش خوب نیست. بعضی چیزا فقط باید صنعتی باشه. اما عوضش یه چیزایی هست که همیشه باید دستساز باشند. اصلاً هرچقدر دستسازتر با ارزشتر؛ یه چیزایی مثل نقاشی، مثل ماست محلی، مثل سرمه. مگه میشه به ماست محلی صنعتی اعتماد کرد؟ اصلاً مگه داریم؟ مگه میشه؟
سرمه هم مثل ماست محلیه، مثل نقاشیه، مثل چای زغالییه. باس طبیعی باشه. صنعتیش که دیگه نمیشه سرمه، میشه مداد چشم و اونم که اصلاً یه چیز دیگهست. سرمه یعنی خانم بزرگ تو زیر زمین خونهشون اکسیر اعظمو بریزه تو قابلمه و زیرشو روشن کنه تا سیاههها جمعشن روی دیوارهی قابلمه و بعدشم سیاههها رو جمع کنه و بریزه توی سرمهدون. سرمه یعنی این. غیر این اگر خواستید بخرید، برید مداد چشم بخرید؛ سرمه نخرید.