کمپین «حمایت از کالای چینی» را حتما دیدهاید. اگر ندیدهاید، قضیه از این قرار است که اهالی دهستانی به نام «چین» در دامنههای دنا تصمیم گرفتهاند محصولاتشان را برای اولین بار به صورت اینترنتی عرضه کنند تا از همه جای ایران مشتری پیدا کنند و وضعیت اقتصادی روستایشان را متحول کنند. اگر موفق شوند، فرصتهای شغلی بیشماری در این دهستان به وجود میآید و جوانهایی که برای کار از روستا رفتهاند، میتوانند برگردند و در روستای خودشان کار کنند. قصه چین، قهرمانهای متعددی دارد که من دوست دارم امروز قصه یکی از آنها را برای شما تعریف کنم: رضا!
فهرست:
رضا و چالش بازگشت به روستا
یکی از قهرمانهای قصه چین، رضاست. یک جوان ۲۵ ساله که از دوران دبیرستان در تهران زندگی کرده و مشغول کار و درس بوده و لیسانسش را گرفته است. رضا ممکن بود مثل بسیاری دیگر از جوانان مهاجر ساکن تهران، با یکی از همدانشگاهیها یا همکارانش ازدواج کند و برای همیشه در تهران بماند. ولی نوروز پارسال، رضا با دختری از روستای خودشان ازدواج کرد و دلش را برای همیشه به سرزمین آباء و اجدادیاش گره زد. حالا دیگر دلش نمیخواهد به تهران برگردد. ولی ماندن در روستا آسان نیست.
همسرش نگران شغل رضاست و میگوید برویم یاسوج. یاسوج به هر حال موقعیتهای بیشتری برای کار کردن هست. ولی رضا نپذیرفته. حالا که از تهران برگشته تا پیش خانوادهاش باشد، چرا برود یاسوج دنبال کار؟ کار را میآورد یاسوج. رضا عزمش را جزم کرده تا به همسرش ثابت کند که نهتنها خودشان را خوشبخت میکند، بلکه کاری میکند سرنوشت جوانهای دیگر روستا هم تغییر کند.
بوی ذغال گداخته و نان در کوچههای چین
پریروز که با رضا تلفنی صحبت میکردیم، با دهها نفر از زنان روستا هماهنگ کرده بود که بیشتر از گذشته نان بپزند. روستای رضا، اصلا نانوایی ندارد. هر کسی در خانهاش نان میپزد. رضا یک به یک راه افتاده بود سراغ اهالی روستا و با آنها صحبت کرده که این نان، بیرون از چین هم خواهان دارد و میشود فروخت. حالا هیجانی افتاده در دل روستا. رضا مسئولیت جمعآوری محصولات را به عهده گرفته و البته نانها را خودش از همه اهالی میخرد که نانوا تا عرقش نخشکیده، پول زحمتش را دریافت کند. رضا همه نانها را میبرد اصفهان. آنجا به کمک یکی از اعضای بازار اجتماعی باسلام (غرفه سلوا) مقدمات ارسال نانها را فراهم کردهاند. نانها همه با پست برای مشتریها ارسال میشود.
قصه رضا به کجا ختم میشود؟
اگر کار جدید رضا بگیرد و موفق شود به درآمد قابل قبولش برسد، به اتفاق همسرش در چین میمانند. ما دوست داریم رضا پیش همسرش سربلند باشد. ولی قصه رضا تازه آغاز راه است. رضا اگر درآمد خودش درست شود، میرود سراغ آدمهای بعدی. دوست دارد تکتک جوانهای دیگری که رفتهاند برگردند. رضا امیدوار است که به کمک بقیه بازیگران این قصه، بتواند کمکم به اهالی کمک کند که خودشان یاد بگیرند و محصولاتشان را مستقیم عرضه کنند و مستقیم سفارش بگیرند. البته این چالش بزرگتری است چون روستا هنوز اینترنت ندارد، ایستگاه پست ندارد و استفاده از تلفنهای هوشمند هنوز برای اکثر اهالی، آسان نیست. ولی اگر رضا گام اول را موفق شود، گامهای بعدی هم بالاخره راه حل خواهند داشت. شما هم میتوانید در سرنوشت این قصه، نقش داشته باشید.
محصولات روستای رضا را از این صفحه سفارش بدهید و درب منزل تحویل بگیرید.