خرید نقدی خواهرم از غرفه من


1,551

my-sister-bought-from-me-with-cash

متن زیر نوشته سیده سمیه موسوی از غرفه رنگین‌‌کمان است. خانم موسوی در این متن، خاطره یک فروش فراموش‌ناشدنی‌اش را نوشته.


اگر بگویم رشته تحصیلیم چیست شاید تعجب کنید که من غرفه‌ای در صنایع دستی دارم. اما هر دو، علاقه‌مندی‌های من هستند، بله من کاردانی رشته نرم‌افزار کامپیوتر و کارشناسی علوم کامپیوتر دارم. دو سال در هنرستان کامپیوتر درس می‌دادم؛ اما خیاطی یکی از علایق من هست، که به خاطر شغل شریف مادری ترجیح دادم در خانه بنشینم و کار و حرفه‌ای در خانه خود و کنار فرزندان داشته باشم.

دوخت‌و‌دوز داشتم، اما نه هدفمند. گاهی لباسی برای خود می‌دوختم و گاهی برای اقوام نزدیک، که تعریف و تمجیدشان از دوخت تمیز و مدل‌های زیبا برایم تشویقی بود برای ادامه کار و گسترش آن؛ تا اینکه اینقدر مشتاق کار شدم تا به کمک همسرم چرخ صنعتی گرفتم. خیلی فکرها داشتم، از قبول دوخت لباس‌های تولیدی گرفته، تا دوخت ملافه بیمارستانی؛ و حتی یک دوره لباس فرم بچه‌های پیش دبستانی و مربی‌هایشان را دوختم؛ تا اینکه از طریق دوست همسرم با باسلامی‌ها آشنا شدم.

خوب اینجا کار فرق داشت. مثل مغازه باید جنسی را آماده داشتم تا مشتری بتونه از من خرید کنه. فکری به ذهنم رسید؛ حذف پاکت‌های پلاستیکی، چیزی که این روزها زبانزد خیلی‌ها در جامعه هست، کسانی که محیط‌دوستند و دغدغه حفظ محیط زیست رو دارن. احساس کردم این کار هنوز بازار رو اشباع نکرده و می‌تونم روی این مسئله مانور بدم. شروع کردم به جستجو از جنس پارچه گرفته تا اندازه و مدل و طرح. ایده‌ام نظر گرفتن از مشتری بود و شروع کردم. بسم ا… را گفتم و غرفه‌ای در باسلام ثبت کردم. البته از بدشانسی یا خوش‌شانسی ـ‌نمی‌دانم‌ـ غرفه من زمانی ثبت شد که تبلیغات در باشگاه مشتریان ممنوع شد. خوب با ترس و لرز گاهی تبلیغ‌هایی می‌فرستادم و دوستان لطف می‌کردند و پاک می‌کردند و در آخر بلاک شدم و مجبور شدم با یک آیدی دیگر وارد باشگاه مشتریان شوم!

و اما مشتریان عزیزم که اولین آنها خواهرم بود و فکر می‌کرد من مشتری پیدا نمی‌کنم؛ برای شاد کردن من، تمام نمونه کارهای من رو نقدی از من خرید. در روز طرح دشت اول، خواهرم نمی‌دانست که پشت قضیه چه خبر است… من هم تازه‌وارد، اشتباهاً وارد تمام گروه تیم‌ها شده بودم. همه از ایده کیسه‌های پارچه‌ای خوششان آمده بود، بگذریم که من در همان تیم هنرآفرین ماندم. البته بعد از کلی ماجرا، دو تا سفارش داشتم از همان کیسه‌های نمونه که خواهرم نقدی از من خریده بود.

همان جا بود که خواهرم را صدا زدم و گفتم: «خواهر جان، بیا پولت رو بگیر و جنس ما رو پس بده! مشتری من جور شد». خدا رو شکر دومین مشتری من کاپیتان تیم هنرآفرین، خانم انارکی بود که جانانه از ما حمایت کرد.

تشکر می‌کنم از مشتری دیگری که ایده چاپ تبلیغات رو در ذهن من قرار داد و باعث شد من به دنبال چاپ و تبلیغات بروم. از همه عزیزان درخواست دارم اگر نظری در مورد این غرفه و محصولات دارند، در قسمت نظرات ثبت کنند تا همه دوستان بتونن از نظرات شما استفاده کنند.


به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x