چی بهتر از این؟


121

نویسنده: زهرا ساداتی غرفه‌دار غرفه‌ی منسوجات ساداتی

یه مغازه کوچیک تو بافت تاریخی یزد داشتم، درصدی کار می‌کردم، هر چی که می‌فروختم باید یک چهارم را می‌دادم به صاحب مغازه، بنا براین مجبور بودم محصولاتم را حداقل ۲ برابر بفروشم که بتونم در صد را بپردازم. معذب بودم. گاهی مشتری میومد دلم نمی‌خواست خرید کنه چون جای دیگه همین محصول ارزون‌تر بود.
تا اینکه یه عزیزی با سلام را معرفی کرد. نصب کردم، محصول گذاشتم. شیرینیش به این بود که قیمت واقعی تعیین کردم. یعنی حدود شیش درصد اضافه‌تر از سود مشخص شده باید قیمت تعیین می‌کردم و این بسیار خوشایند بود. در مقایسه با قیمت‌هایی که تو مغازه‌ام می فروختم در مقایسه با قیمت‌های تو بازار، در مقایسه با قیمت‌های غرفه‌های دیگرِ با سلام واقعا قیمت‌هام پایین بود. اما من نه قبض آب می‌دادم و نه برق و نه اجاره. درصد خیلی کمی فقط به با سلام می دادم.
به همین‌گونه بود که الآن نزدیک به ۲ ساله که با سلام تو لایه‌های زیبای زندگیم تزریق شده و زندگی منو پر از رنگ و لعاب و شور و شعف و برکت کرده.


مغازه را جمع کردم و یه اتاق را مختص چیدن محصولاتم کردم و ۲ سال هست که فروش آنلاین در با سلام دارم حدود یک سال گذشت غرفه‌ام به فروش خوبی رسید، کیفیت خوب، قیمت خوب و ایرانی بودن محصولاتم باعث شاخص شدنشون شد.
موفقیت اصلی را به غیر از قانع بودن به سود کم، مدیون همسر و خانواده‌اش هستم چون شغل و پیشینه اصلی خانوادگیشون نساجی بود و به همین دلیل من فروشندگی را به هرکار دیگری ترجیح دادم.
برای کسب حلال چی بهتر از این که آقا ببافه و خانم بفروشه. برای مشتری چی بهتر از اینکه از جایی خرید کنه که مستقیماً از تولیدی باشد و قیمت بدون واسط باشه و کیفیت ها بالا.
بعد از ستاره بارون شدن غرفه توسط مشتری‌هام و فروش خوبم و خوش قولی خودم در مقابل سوالات مکرر مشتری‌ها، گویا باسلامی‌ها که تند و فرز و ریزبین هستند، متوجه شدند و سراغم را گرفتند و بعد از چند تماس تلفنی باهام قرار گذاشتند و به دیار کویر سفر کردند و کلبه‌ی حقیر ما رو پربرکت کردند. صبح روزی که میومدند خوشحال بودم و اندکی استرس داشتم. با گروه فیلمبرداریشون حدود بیست و پنج نفری بودند. خونمون کوچیک بود، دوستانه و جمع وجور دور هم نشستیم و خیلی صمیمانه و بی ریا و خالصانه صحبت کردیم. باور نمی‌کردم اینقدر قابل بودم که در کنار مدیر عامل با سلام و تیم باسلام بشینم و مکالمه کنم. واقعی نه مجازی و یه تیم قوی از گروه فیلمبرداری ازمون فیلم و کلیپ ویدئو بگیرند.


واقعا باور نمی‌کردم تا اینکه عکس و فیلمی که ازمون گرفته بودند در صفحه اصلی با سلام و در مجله با سلام پخش شد. اون موقع بود که باورم شد که اینا همه واقعیه و به عمق باور زمانی رسیدم که به برکت قدم‌های استوار تیم با سلام و گروه فیلمبرداری‌شون من فروشم۲ برابر شد عزمم جزم‌تر و ایمانم به پاک بودن کسب و کار در باسلام افزایش یافت.
و چی بهتر از این؟
با سلام جوری تو وجودم ریشه دوانده که جزو لاینفک زندگیم شده، چون در عین حال که مشغول زندگیم هستم کسب و کارحلال خودم را هم دارم. در عین حال که مشغول مادری کردن برای فرزندانم و همسری کردن برای همسرم هستم مشغول غرفه‌داری و فروش هم هستم .
چی بهتر از این که یه بانو در حالی که آشپزی می‌کنه کسب در آمد داره، در حالی که کنار بچه‌هاش و همسرش زندگی می‌کنه کسب در آمد داره، در عین حال که تلوزیون می‌بینه و داره به نظم و نظافت منزل رسیدگی می‌کنه، کسب در آمد کنه اصلا یه جورایی با زندگی خانوادگی کسب درآمد می‌‎کنیم چون هر چهارتامون مشغولیم.


گاهی بچه‌ها کمکم می‌کنند تو بسته‌بندی، تو کنترل کردن قبل از ارسال، تو عکاسی یا مرتب کردن و چیدمان اتاق کارم و حتی تو جواب دادن به پیام‌های بی‌نهایتم. و قشنگی کار به اینه که هر چهارتامون خوشحالیم و راضی.
خوشحال‌تر و راضی‌تر اینکه با خوندن نظرات مشتری‌ها و دیدن ستاره‌هاشون می‌فهمیم که کسب و کارمون حلال و طیب هست
و چی بهتر از این؟
گاهی نگران میشم نکنه وضعیت جوری بشه که با سلام نباشه و من باشم. استرس می‌گیرم و زود فکرم را منحرف می‌کنم حس می‌کنم بدون باسلام نمی‌تونم زندگی کنم. اینو بدون اغراق و بی‌پرده میگم.
تو پوست و رگ و خونم رسوخ کرده و عمیقا دوستش دارم و بهش عشق می‌ورزم چون با وجود اینکه شبانه روز با زندگیم آمیخته اما کوچکترین خللی به زندگی خانوادگیم وارد نشده حتی گرمای مضاعفی به تنور دل‌هامون داده.
چی بهتر از این؟




به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x