جا نداشتم، روی پشت بام شروع به نجاری کردم


11,944

باسلام|basalam- لوازم نجاری

زهرا بذرافکن یکی از هزاران غرفه دار بازار باسلام، در شیراز کار با چوب می‌کند. جالب است که ماجرای کار با چوب از یک دعوت به جشن ازدواج شروع شد. اما همین جرقه باعث شد این کار را جدی بگیرد و آنقدر پیگیر باشد که چیزهایی مثل جا و مکان نداشتن هم مانع نباشد.

کار با چوب در منزل

هنری که او در چوب به کار می‌برد گره‌چینی است. یک هنر بازمانده از دوران سلجوقی. بیشترین کاربردش توی در و پنجره است ولی امروزه در انواع  مبل و دکور هم از آن استفاده می‌شود. حالا خانم بذرافکن تمام تجربه و خلاقیت این سال‌هایش را به کار می‌گیرد، متناسب با فضاهای محدود زندگی امروزی، چیزهای خاص و کارهای تازه درست کند. قصه کسب و کار او و تلاشی که برای رسیدن به این نقطه کرده را با هم می‌خوانیم.

باسلام|basalam- گره چینی

از صاحب کارگاه خواستم، چوب‌ها را خودم بچسبانم

دو سال پیش وقتی در جشن ازدواج ساده و کوچک صمیمی‌ترین دوستم شرکت کردم؛ اصلا فکر نمی‌کردم در زندگی من چنین تاثیر بزرگ و عمیقی بگذارد. می‌خواستم به عنوان هدیه برای دوستم گل میزهای کوچکی بخرم تا هم به دردش بخورد و هم با دیدن آنها به یاد من باشد. ساعت‌ها را در خیابان به دنبال میزی مناسب بودم. در آخر در کوچه‌ای فرعی و روبروی مغازه‌ای کوچک چشمانم درخشید. از درون فریادی از شادی کشیدم. قیمت را که پرسیدم خوشحال‌تر میزها را سفارش دادم.

دو هفته بعد وقتی برای تحویل سفارشم رفتم، از صاحب کارگاه خواستم دو تا دیوارکوب بسازد. اما به من اجازه دهد که خودم آن را بچسبانم. با کمال تعجب خواسته‌ام را پذیرفت. شاید آن موقع فقط به فکر لذت ساختن یک کاردستی فکر می‌کردم. یک شادی کودکانه. اما این لذت آنچنان عمیق بود که روز و شب مرا به خود مشغول کرد.

از کار با اره می‌ترسیدیم

این علاقه‌ام را با دوستانم در میان گذاشتم. تصمیم گرفتیم کاری دسته‌جمعی راه‌اندازی کنیم. اما هزینه خرید اره و وسایل زیاد بود. یکی از دوستانم پیشنهاد داد از اره سنگ‌بری همسرش استفاده کنیم. این شد که من به همراه دوستانم با چند چوب ناهموار شروع کردیم به کار. آن اوایل به شدت از کار با اره می‌ترسیدیم. شش ساعت طول کشید تا اولین گره را ساختیم. چند نفری در اطرافش نشستیم و مثل بچه‌ها ذوق‌زده به خودمان آفرین می‌گفتیم. بعد از آن در پارکینگ خانه یکی از دوستانم کار را ادامه دادیم.

هفته‌ای دو بار فرزند دو ساله‌ام را برمی‌داشتم. مسیری تقریبا دو ساعته را می‌رفتم تا به خانه دوستم برسم. و دو ماه بعد دراسفندماه اولین نمایشگاه گروهی را تجربه کردیم.

وقتی به الوارفروشی‌ها می‌رفتم تعجب می‌کردند

«چون خانم بودم رفتن به الوار فروشی‌ها و مراکز چوب برایم سخت بود چون محیطی کاملا مردانه داشت. گاهی تعجب می‌کردند گاهی تشویق و گاهی فقط می‌خندیدند . هنوز هم برای خرید چوب با همسرم می‌روم. البته خدا را شکر جاهایی را پیدا کردم که انسان‌های شریفی کار می‌کنند و تا به حال برایم مشکلی پیش نیامده و بعد از 4 سال به حضور من عادت کرده‌اند. فکر می‌کنم هر کسب و کاری موانع خودش را دارد. اینکه من سرمایه اجاره یک مغازه مستقل را ندارم و یا در ابزار محدودیت دارم، محدودیت ایجاد می‌کند ولی باز دارنده نیست.

گره ها مثل کلمات کنار هم می‌نشینند و در آخر غزلی سروده می‌شود از جنس چوب. عطرش تو را مست می‌کند و گاهی دلت می‌خواهد ساعت‌ها بنشینی و به طرح و نقش درونشان خیره شوی ….

در پشت بام شروع به کار کردم

کارگاهی که با دوستانم در آن کار می‌کردیم، تبدیل به انبار شد. مدتی جایی نداشتم که در آن کار کنم و گره چینی بسازم. می‌توانستم دست روی دست بگذارم تا یک جایی برای کار پیدا شود. اما من دل به دریا زدم. یک اره دست‌دوم خریدم. این بار روی پشت بام خانه کار را از نو شروع کردم. حالا دیگر بهار شده بود. و من روزها روی بام مشغول ساختن گره‌چینی بودم.

باسلام|basalam-سینی چوبی

همیشه به خلق کارهای جدید فکر می‌کنم

اول فقط دوستان و خانواده مشتری من بودند. بعد با افرادی آشنا شدم که دوست داشتند این کار را یاد بگیرند. من هم موقع ساخت محصولی که خریده بودند به آنها آموزش هم می‌دادم. وقتی با با سلام اشنا شدم فروش اینترنتی را شروع کردم. من تمام تلاشم را کرده‌ام که کارهایی جدید و متفاوت تولید کنم. متناسب با تغییر سبک زندگی و محدودیت فضا در خانه‌های امروزی. و همواره به خلق کارهای جدید فکر می‌کنم.



به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
6 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x