خرید و فروشم از خیلی خیلی وقت پیش شروع شد از اون موقعی که میرفتم میدون کهنه و از حاج قاسم یه کارتن شانسی و به پاکت جایزه های جور و واجور میگرفتم بعضی وقتا دوست داشتم کل کارتن شانسی رو خودم یکی یکی باز کنم و ببینم شماره بهترین جایزه تو کدوم قسمته ولی از طرفی پولی که از بابام قرض کرده بودم رو باید بهش پس میدادم پس دنبال یه سود درست و حسابی هم بودم مامان هم با میوه های ترش و ملس تابستونی انواع لواشک های دلربا رو درست میکرد به غرفه کوچیک من دم در پارکینگ رونق دیگه ای داده بود برای همین هم من رو حسابی عاشق کار و کاسبی دوران کودکی کرده بود از همون اول صبح که بچه ها از خواب بیدار میشدن و از خونه میزدن بیرون که تیله بازی و کارت بازی کنن غرفه من شلوغ میشد اول همه میخواستن شانسشون و لواشک های اشانتیون رو امتحان کنن و بعد برن سراغ بازی از همون دوران مدام حسرت اون روزای خوب و مشتریای خوب رو میخورم که جنس خوب رو از بد تشخیص میدادن و کاسب رو مجبور میکردن جنس باکیفیت بفروشه ولی نگران نباشید دوباره من با کلی جنس و محصول خوب اومدم تا مشتریای خوب رو بسازم اینبار با نام تجاری «مسیحا»