یک روز که داشتم با در نوشابه، زیرلیوانی درست میکردم، پدرم پرسید: «اینا چیه درست میکنی؟» گفت: «اینا که ارزشی نداره، مثلا میخوای اینا رو چند بفروشی؟» بعد پیشنهاد داد: «اگر میخوای کار هنری انجام بدی، برو سراغ هنری که اصالت داشته باشه و ارزش افزودهش زیاد باشه. مثلا برو سراغ میناکاری و فیروزهکوبی که درآمدش به زمانی که صرف میکنی بیارزه.»
خیلی زود تصمیم گرفتم خودم کارفرما باشم! فناوری اطلاعات خوانده بودم. بعد که دانشگاه تمام شد، رفتم سراغ کار. کاری که پیدا کرده بودم خیلی از محل زندگیمان دور بود. طوری که نصف حقوقم را میدادم کرایه ماشین. این شد که تصمیم گرفتم در خانه بمانم و مشغول کارهای هنری شوم. فکر کردم بهتر است از هنر و تواناییهای خودم پول دربیاورم و خودم کارفرمای خودم باشم. شروع کردم به تبلیغ و سفارش گرفتن برای طراحی سایت، کارهای فتوشاپی، برنامهنویسی و محتواگذاری. بعد به واسطه خواهرم که تاج عروس میساخت، جذب ساخت تاج عروس و گلسر شدم. کمی که گذشت دست زیاد شد و آنقدر قیمت فروش تاجها پایین آمد که عملا بهصرفه نبود. تا اینکه یک روز پدرم بهم پیشنهاد کرد بروم سراغ میناکاری و فیروزهکوبی.
جذب فیروزهکوبی شدم و از میناکاری خوشم نیامد! از تحقیقاتی که انجام داده بودم متوجه شدم فیروزهکوبی راحتتر انجام میشود و سودش بیشتر از میناکاری است. برای همین جذب این هنر شدم. یکی از مراحل فیروزهکوبی چیدن تکتک سنگها روی ظروف است که برایم خیلی شبیه ساخت تاج عروس با نگین بود. در مقابل، از میناکاری زیاد خوشم نمیآمد؛ چون طرحهایی که روی بشقاب زده میشد هم خیلی ریز بود و فکر میکردم چشمانم اذیت میشود و هم خیلی سخت بود و در خودم این توانایی را نمیدیدم که از پسش بربیایم.
با میناکاری آشتی کردم! از مهر ماه 97 به کلاس فیروزهکوبی رفتم. وقتی دورهام تمام شد، مربی بهم پیشنهاد داد در دوره میناکاری هم شرکت کنم. وقتی از نگرانیهایم گفتم، گفت میناکاری را از صفر آموزش میدهند و نگران سختی طرحها نباشم و تاکید کرد: «هر سختی با تمرین زیاد آسان میشود.» اینجوری شد که آموزش میناکاری را هم شروع کردم. طرحهای اولیه را روی ورق و با مداد تمرین میکردیم. ابتدای کار چند بار جا زدم. میگفتم: «سخته، نمیخوام، نمیتونم، به من چه! من این کار رو دوست ندارم.» و بعد ورقهای تمرینم را در هوا پخش میکردم. 😅 ولی باز یک هفته بعد، دوباره دلم تنگ میشد و میرفتم سراغ طرحها.
اولین درآمدم از میناکاری با همه سختیهایش، ترم اول تمام شد و ترم دوم که نقاشی روی بشقاب بود شروع شد. برخلاف تصور اولیهام این ترم خیلی برام جذاب بود و سرعتم در کار بالا بود. بعد از یک ماه اولین بشقاب میناکاری 30 سانتیام تمام شد. این بشقاب را مادرم به قیمت 200 هزار تومن از من خرید که باعث تشویق من و چند برابر شدن انگیزهام شد.
آشنایی با باسلام و پیدا کردن راه فروش یک روز وقتی با یکی از همکارانم که ظروف مسی تولید میکند، درباره کسادی بازار صنایع دستی حرف میزدیم، بهم سایت باسلام را معرفی کرد. غرفه زدم و یک هفته بعد از فعالسازی، سه تا فروش پشت سرهم داشتم که خیلی امیدوارم کرد و با خودم فکر کردم: «بالاخره بازار فروش کارهایم را پیدا کردم.»
آیندهی کار هنری من آینده این هنر خیلی روشن است و فقط لازم است به مرور در این هنر شناختهتر بشوم. احتمالا پنج سال دیگر یک کارگاه میناکاری و فیروزهکوبی دارم که در آن مشغول انجام کارهای سفارشی و صادراتی هستیم؛ تبدیل به یک کارآفرین نمونه شدهام و شاگردان زیادی زیر دستم کار میکنند و روزی حلال به دست میآورند.
درباره یک زندگی
یک مهندس هنرمند هستم که محصولاتم رو به صورت هنرمندانه مهندسی میکنم😉
درباره یک مکان
ما یک کارگاه کوچک داریم واقع در : تهران شهریار شهرک اندیشه فاز یک خیابان ارغوان دوازدهم بعد از تقاطع بن بست صنام پلاک 179 واحد 4