صدای دعای سحر از منارههای مسجد پر میکشید و میرسید به خانه. زن همینطور که دعای سحر را زمزمه میکرد و سحری را هم میزد یادش آمد فردا میلاد کریم اهل بیت، امام حسن مجتبیست. نسیم خنکی از سر شاخهها گذشت و نشست روی صورتش. دلش میخواست برای میلاد امامش یک نذری تدارک ببیند. یک نذری متفاوت. پس همسرش را صدا زد و ایدهاش را مطرح کرد:«بیا فردا به اندازه وسع و تواناییمون قاووت نذری بدیم.»
زکیه علیاکبری اهل سمنان بود و ساکن کرمان. در باسلام قاووت میفروخت. یک خوراکی اصیل و مقوی کرمانی. محصول را از کارگاه یکی از دوستان خانوادگیشان تهیه میکرد و دلش قرص بود که کیفیت محصولش بالاست و کاملا خالص و بدون غل و غش است. با این حال هنوز خیلیها قاووت را نمیشناختند و حتی مزهاش را نچشیده بودند. شاید چون قیمتش بالا بود یا تبلیغ چندانی برای این سوغاتی نشده بود.
فهرست:
خانم علی اکبری موافقت همسرش را که گرفت، کار نذری را شروع کرد. همیشه از مهربانی و کرم امام حسن شنیده بود و حالا میخواست به امامش اقتدا کند. تصمیم گرفته بود مثل امام حسن که چندین بار در طول زندگی، کل داراییاش را انفاق کرده بود، بخشی از درآمدش را خرج احسان کند.
ایستگاه صلواتی قاووت!
با اهالی باسلام تماس گرفت. از آنها خواست کد تخفیف صددرصدی را برایش ایجاد کنند، تا هم قیمت محصول و هم هزینه ارسال صفر شود. باسلامیها هم از ایده زکیه خانم استقبال کردند و بعد از مدتی کوتاه غرفهی خانم علیاکبری به یک ایستگاه صلواتی قاووت نذری تبدیل شده بود!
خیلیها که برای ثبت سفارش میآمدند باورشان نمیشد چنین چیزی واقعیت داشته باشد! مگر میشد یک غرفهدار از سود و هزینهی مواد اولیه بگذرد و محصول بکرش را رایگان برای مردم بفرستد؟ مشتریها اولش فکر میکردند اشتباهی در غرفه به وجود آمده است و به همین خاطر در قسمت گفتوگو از خانم علیاکبری با تعجب میپرسیدند:«کاملا رایگانه؟ حتی ارسالش؟ آخه مگه میشه؟»
اما آنها نمیدانستند دل دریایی خانم علیاکبری مشتاق است تا طعم قاووت را به همه بچشاند، او که پیش از این هم به مناسبتهای مختلف، قاووت را به تمام قوم وخویش و دوستانش هدیه داده بود حالا گره خوردن طعم محصولش با ولادت امام مجتبی برایش شیرینتر از هر نفع اقتصادی بود. سفارشها که ثبت شد، زکیه خانم قوطیهای قاووت را به صف کرد و پشت هر کدام برگهای چسباند. روی برگهها نوشته شده بود:«نذر میلاد کریم اهلبیت، آقا امام حسن مجتبی علیهالسلام»
باورم نمیشه قاووت رایگانِ رایگان به دستم رسید!
یک میلیون تومان نذری قاووت، حوالی سه سال پیش رسید به دست اهلش و بعد از آن بازخوردهایی که خانم علیاکبری دریافت میکرد جالب بود:«هنوز هم در این دیار انسانهای خوب و مهربان هستند.»،«نذرت قبول غرفه قاووت معجزه گر! انشالله حاجت روا بشی.»، «خوش به حالت چه دلی داری!»، «باورم نمیشه قاووت رایگانِ رایگان به دستم رسید!» و … بعضیها هم که به واسطه این نذری، مزهی سوغات کرمان رفته بود زیر دندانشان به مشتریهای دائم غرفهی خانم علیاکبری تبدیل شدند.
همون خانم مهربونی که قاووت نذری داد!
اگرچه این روزها به دلیل قیمتهای نجومی مواد اولیه، تولید قاووت در این غرفه متوقف شده است اما این بانوی سمنانی تصمیم گرفت در مسیر دیگری کارش را ادامه دهد: او حالا در غرفهی «ترش و شیرین و ملس سنگسر و شهمیرزاد» محصولات لبنی ناشناختهی دیارش را میفروشد اما در ذهن باسلامیها و افرادی که در آن ماه رمضان، به مناسبت میلاد امام دوم ما، قاووت مخلوط کرمان به دستشان رسید معروف است به:«اون خانم مهربونی که قاووت نذری داد…»