فهرست:
ما همسایههای هموطن!
نوزده ساله بودم، در کلاس کوانتوم وقتی استاد داشت در مورد انرژی اتمها توضیح میداد فهمیدم همکلاسیام، همان دختر باریکاندامی که مقنعهی مشکی به سر داشت و بغل دستم نشسته بود اهلِ افغانستان است و این اولین مواجهه من با یک غیرِهموطن بود. همکلاسی من، در ایران متولد شده بود، هرگز افغانستان را از نزدیک ندیده بود و تمام خاطراتش در جغرافیای ایران خلاصه میشد. او، ارزشها و آرمانهایی شبیه من داشت، سختکوش بود و ایران را همانقدر دوست داشت که افغانستان را، ما همسایه بودم و به نظر من هموطن!
اهلِ افغانستان، ساکن اصفهان!
طرفِ مصاحبهی امروزم، جوانیست اهلِ افغانستان. هادی جعفری 31 سال دارد و مهندس نرمافزار است. چند سال پیش ازدواج کرده و دختری دارد سه ساله به نام سارا و پسری دارد دو ساله به نام امیرِ سهراب! او به محترمانهترین شکل ممکن پاسخگوی من است و در ارتباط اول میگوید:«الان با خانواده داریم میریم بیرون، برگشتم به شما خبر میدهم.» آقای جعفری در بهمنماه 1399، بعد از مشورتهای فراوان و تحقیقات گسترده «خامک» را تاسیس کرد. خامک از نام هنر معروف افغانستانی یعنی «خامکدوزی» گرفته شده است. این هنر یکی از ظریفترین و زیباترین هنرهای دستی زنان افغانستان محسوب میشود. در خامکدوزی زحمت و حوصله زیادی لازم است. زنان در ولایات مختلف افغانستان با مهارت و علاقه زیادی به این هنر مشغولند. این هنر جزء صنایع دستی زنان افغانستان به شمار میرود، محصولی زیبا و ظریف و دلربا، هنرِ بانوان افغانستان!
حضور 5 میلیون افغانستانی در ایران، یعنی وجود یک بازار خوب!
درکِ حال و روز آدمی که دور از وطن است، در خاکِ کشوری به دنیا آمده اما اهلِ آنجا نیست، ریشه در خاک آن کشوری دارد و ندارد برایم سخت است. اما آقای جعفری مهربانانه میگوید:«با توجه به اینکه نزدیک به ۴، ۵ میلیون افغانستانی در ایران زندگی میکنند خوب یک بازار کار بسیار خوبی در این زمینه وجود دارد، ما دوست داشتیم محصولات افغانستانی را به مردم ایران معرفی کنیم و برای مهاجران افغانستانی هم محصول داشته باشیم. برای مثال الان من خیلی از کلاهها و پتوهایی که چه از سایت، چه از اینستاگرام، چه از غرفه باسلام به فروش میرسانم مشتریانش مردم عزیز ایران هستند. هدف ما از ابتدا رونق صنایعدستی و شناساندن محصولات افغانستانی بود، هر چند برنامههای بزرگی داشتیم ولی در بحث سرمایه کمی به مشکل خوردیم ولی الان هم خدا را شکر در حد خودمان پیشرفت کردهایم، من این کار را با یکی از دوستانم شروع کردم. با هم نزدیک دو سال شراکت کردیم. ابتدای کار شناسایی بود، برنامهریزی بود، تحقیق بود، یک بوم کسب و کاری را نوشتیم با هم، و بعد سایت طراحی کردیم. اینستاگرام طراحی کردیم و بعد یک دفتر کوچک گرفتیم و شروع کردیم به تولید محتوا وعکاسی، یادم است که بعد از دو سه ماه اولین فروشمان را انجام دادیم. در آغاز کار محصولات چند مغازه را میگرفتیم. عکاسی میکردیم. توی سایت میگذاشتیم، با یک سود کم به فروش میرساندیم. تا اینکه کم کم توانستیم سرمایه جور کنیم و خودمان به صورت عمده از افغانستان وارد کنیم و به فروش برسانیم. تا اینکه بعد از یک سال به دلیل اینکه دوستم مایل نبود همکاری کند من سهم ایشان را خریدم و الان به صورت مستقل دارم کار را ادامه میدهم.»
ما باید باید هنر و فرهنگمان را حفظ کنیم
چرمه دوزی، قالی، گلیم، برگ، نمد، سوزن دوزی، خامک دوزی، فرشهای سنتی، کلاه با پوست قره قل، لباس ابریشمی، سراجی، قرص دوزی، گلدوزی، سوزن دوزی، شال بافی و یقه دوزی جزئی از صنایع دستی زنان افغانستانی به خصوص زنان ولایت بامیان، هرات، بلخ، سمنگان، سرپل،جوزجان است، زنانی سختکوش و قانع که سعی داشتهاند از گذشته تا امروز با تولیدِ صنایع دستی، به رونق اقتصاد خانوادهشان کمک کنند. صنایع دستی افغانستان زمانی تزئین کننده میهمانسرای شاهان این کشور بوده اما اکنون رونق سابق خود را از دست داده ولی هنوز هم در بهتر شدن اقتصاد خانوادههای امروزی نقش دارد. افغانستان عزیز، همواره با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده و مردمش بارها طعم تلخ خشونت و زور و جنگ را چشیدهاند، اما این مردم دوستداشتنی مایلند با تولیدِ محصولات مرغوب و درجهیک افغانستان و فروش آنها در بازارهای جهانی فرهنگ افغانستان را حفظ کنند. چرا که در صنایع دستی و هنرِ هر قومی فکر، عقیده و هنرِ آن قوم قرار دارد. آقای جعفری نیز، به فرهنگِ کشورش احساس دین میکند، او دوست دارد دختر و پسرش و دختران و پسران اهلِ افغانستان هنرِ کشورشان را بشناسند و به آن افتخار کنند. اما پیش رفتن در این مسیر آسان نیست. آقای جعفری میگوید:«ما از افغانستان جنس وارد میکنیم، احتمال اینکه اجناسمان گم شود زیاد هست، از طرفی تهیه محصول یکی از چالشهای ماست، چون محصولات ما به طور مستقیم از افغانستان وارد میشود خیلی از اوقات مرز بسته میشود، یا ورود این کالاها سخت میشود و ممکن است کالاها زود به دست ما نرسد. از این طرف سفارشات مشتری دیر شود و این برای ما استرسزاست.»
از پکول احمد مسعود تا صادرات واسکت افغانی
زمزمهی حضور طالبان در افغانستان که شدت گرفت،«احمد مسعود» بزرگترین فرزند و تنها پسر احمد شاه مسعود در گرماگرم مبارزاتش با نیروهای طالبان، رسانه ای و بین المللی شد، احمد مسعود کلاهی به سر داشت که دلِ خیلیها را برد، نام این کلاه پکول بود، یکی از قدیمی ترین کلاه های سنتی افغانستان که جزو اصیل ترین لباسهای افغانی است. میانِ چرخ زدن در محصولات غرفهی خامک، پکول را میبینم و لبخند مینشیند گوشهی لبم. این کلاه یکی از محصولات پرفروش خامک است. آقای جعفری میگوید:« من از اول دوست داشتم به سمت نیچ مارکتینگ بروم و به همین خاطر هم به سمتِ عرضهی پتوی پشمی، کلاه پشمی و چای سبز و یک سری محصولات خاصتر رفتم تا هم توجه مردم ایران و هم افغانستان را جلب کنم. شکر خدا تا به امروز، 90 درصد مشتریها از خامک راضی بودند.» من مفهوم، نیچمارکتینگ را نمیدانم، سرچ گوگل بعد از مصاحبه به دادم میرسد و میفهمم:«نیچ مارکت (Niche Market) یا نیش مارکت بخش کوچکی از یک بازار بزرگ است. نیش مارکت برای افرادیست که به دنبال یک بازار با رقبای کم هستند و قصد عرضه محصولات یا خدمات برای افراد خاصی را دارند.»آقای جعفری طبق هدفش پیش رفته. هم محصولات خاص هستند و هم مشتریانش خاص پسند. البته که مشتریهای خارجی هم کم ندارد. او میگوید:«ما به صورت مستقیم صادرات نداریم ولی خوب با توجه به سفارش مشتری ارسال به کشورهای دیگر هم داشتهایم. آلمان، آمریکا، اتریش. یکی از خاطراتی که دارم خوب من نزدیک ۲۰۰، ۳۰۰ تا واسکت سنتی به آلمان فروختم. خودم اول سال به افغانستان رفتم. واسکتها را سفارش دادم. خریداری کردم. به صورت عمده به ایران آوردیم و از مشهد برایشان ارسال کردم و خدا را شکر خیلی راضی بودند و سود خوبی هم برای ما داشت. صادرات مشکل و دردسر خاصی برای ما ندارد. فقط بحث هزینه پستی در میان است که خیلی گران میشود. ما همیشه به مشتری پیشنهاد میکنیم که اگر قصد دارند از اینجا بفرستیم بهتر است که چند نفر بشوند و کالای بیشتری خریداری کنند که هزینه پستی به نفعشان باشد.»
سه روز، عیدِ نوروز را جشن میگیریم
پیوند عمیقی بین فرهنگ مردم ایران و مردم افغان وجود دارد، این دو کشور همسایهاند اما با وجود میلیونها افغانستانی در ایران تصویر درستی از افغانها در ایران وجود ندارد. نوروز و رمضان، دو آیین مشترک بین ایران و افغانستان است. ما در آستانه نوروز هستیم و ماه رمضان آغاز شده. از آقای جعفری میخواهم در مورد عیدنوروز در کشورش برایمان حرف بزند، او میگوید:«ببینید افغانستان ۴ قوم دارد پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره، که نزدیکترین فرهنگ را هزارهها که همان شیعیان افغانستان است به مردم ایران دارند و خوب آنها هم عید نوروز دارند، عید فطر دارند، عید قربان دارند، ولی خوب کمی متفاوتتر است. برای مثال در عید نوروز افغانستان سه روز عید میگیرند. عید فطر هم سه روز. عید قربان هم سه روز. حال و هوا خیلی عالی هست. عید نوروز همه لباسهای نو میپوشند، لباسهای سفید و این دید و بازدید و صله رحم در افغانستان خیلی رعایت میشود. در این سه روز همه به دیدن دوست و آشنا میروند. یعنی اگر نروند شاید بیاحترامی باشد. برای همین به دید و بازدیدها خیلی دقت میکنند و سر میزنند.»
خجور، طعم شادی ملت افغانستان
ما در عید نوروز، نخودچی و نانبرنجی و شیرینی آردی میپزیم و افغانستانیها خجور. خجور نوعی شیرینی است که خمیر بسیار ساده ای دارد که در کل افغانستان به همین شکل طبخ شده و نیازی به پخت در فر ندارد. افغانستانیها این شیرینی را در تمام مراسم مذهبی و اعیاد و بیشتر برای پذیرایی از میهمانان خود طبخ میکنند، آقای جعفری توضیح میدهد:«در عید نوروز یک شیرینی سنتی داریم که به آن خَجور میگویند در اینترنت هم سرچ کنید عکسش را میآورد درست میکنند، در کنار شیرینیهایی که از بازار خریداری میکنند و ما معمولاً در عید نوروز لباسهای سفید و روشن میپوشیم. الان با توجه به اینکه ما داخل ایران هستیم، رسم و رسوماتمان شبیه شماست. ولی در افغانستان با آمدن طالبان چهره نوروز کمی کمرنگتر شده. چون فقط مردم تاجیک، ازبک و هزاره این عید را میگیرند. در ماه رمضان هم خب مردم افغانستان خیلی روی روزه گرفتن حساس هستند و اکثرا هم روزه میگیرند.بزرگترین عید ما در افغانستان عید فطر هست و بعد عید قربان.»
گفت و گو که تمام میشود با خودم فکر میکنم کاش میشد یک روز، سایه طالبان بر سرِ افغاستان سنگینی نکند، من دست فاطمهموسویِ باسلام را بگیرم، برقع افغانستانی بپوشیم و برویم کشورش، آنجا یک دل سیر در کابل و هرات و.. چرخ بزنیم و باهم بخوانیم:«من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش، در عشق دیدن تو هواخواه غربتم…»