فاطمه جعفری / غرفه کفش پاپا
از این فضای مثبت لذت بردم
چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد تیم قوی و دلسوز باسلام هست که از کوچکترین عضو تا مدیر عامل همه به یک شکل دلسوزانه تلاش میکنن و لذت میبرم از این جو مثبت و عالی که واقعا کمیاب هست. آرزوی موفقیت روزافزون دارم براتون.
محمود محمدی / غرفه طارم طلای سبز
هدیهای که خدا به ما داد
مایل بودم امروز اونجا باشم و بابت اینکه نرسیدم ناراحتم ولی خداروشکر بواسطه اومدن به اونجا، خدا هدیهای به ما داد که بازم پاقدم باسلام بوده و تو راه، نرسیده به قزوین خانمم دلپیچه گرفت که قزوین به بیمارستان ولایت رفتیم. اونجا متوجه شدیم که بعد از مدتها انتظار، خانمم سه ماهه حامله است هست و خبر نداشتیم و سونوگرافی گرفتن و بعد غروب دیگه برگشتیم طارم. بابت اینکه نشد خدمت برسیم عذرخواهی میکنم و به امید خدا در مهمانی بعدیتون حتما خدمت میرسیم و شما هم اگه لایق دونستید تشریف بیارید خوشحال میشیم میزبانتون باشیم.
علی نیکطلب / غرفه فروشگاه بزرگ اعتماد
اطلاعات و آماری که به ما کمک زیادی خواهد کرد
هو الرزاق. خوشحالیم که سعادت اینو داشتیم تا از نزدیک با تیم با انگیزه و شاد و البته حرفهای باسلام دیدار داشته باشیم تا از تجارب یکدیگر بهره ببریم تا در ادامه مسیر به رشد بهتر و سریعتر یکدیگر کمک کرده باشیم. خدا رو شاکریم که تونستیم از کمک و تجربه چندین نفر از مدیران تیم استفاده کنیم برای بهبود غرفه در ادامه مسیر ناگفته نمونه در ابتدای مهمونی که آمار و ارقام و برنامههای سال ۱۴۰۳ توسط آقای آقایا بیان شد بسیار کمک میکنه به برنامهریزی غرفهداران در نهایت باتوجه به آشنایی غرفهداران با یکدیگر و گپ و گفتی که انجام شد یه جمع شاد و دوستانه شکل گرفت که همگی به یک هدف فکر میکنیم و در کنار یکدیگر به رشد هم کمک خواهیم کرد. و من الله توفیق.
محمد کمالیان / غرفه زعفران قائنات مشرق زمین
دوستانی که داشتم ولی ندیده بودمشان
در شبی که گذشت متوجه شدم دوستان خیلی خوبی دارم که تا الان حتی یک بار هم ندیدمشون. به هر طرف که میرفتم دوستان و پشتیبانان محترم باسلام و غرفه داران خوب و مهربون و با محبتی که خودشونو معرفی میکردن و به من خوش آمد میگفتند که واقعا حس خوبی به آدم دست میداد و دقیقا حس یک خانواده خوب رو داشتم.
مقدم / غرفه دنیای سلامتی و زیبایی
جواب بسیاری از سوالات داده شد
سلام ضیافت مهمانی فروشندگان و مسئولین سایت باسلام در فضایی بسیار صمیمی و دوست داشتنی در کارخانه نوآوری صدران با صحبتهای مدیر عامل در خصوص ساختار سایت باسلام و اهداف و برنامههای پیش رو در سال ۱۴۰۳ شروع شد. در ادامه همراه با پذیرایی بسیار عالی و متنوع با سوالات و راهکارها و انتقادات غرفهداران ادامه پیدا کرد، تا بعد از مراسم نماز مغرب و عشاء جواب بسیاری از سوالات توسط کارشناسان و متخصصین خبره با سلام داده شد. بعضی از راهکارها و انتقادات هم قرار شد با بررسی بیشتری توسط سایر متخصصین سایت بررسی شوند. در پایان مهمانی هم سفره بسیار خوشمزه و پر از برکت شام خاتمه این ضیافت دوستانه شد. باسلام متشکریم.
محمدعلی خامهیار / غرفه محصولات طبیعی یونیو
خیلی خوشحالیم!
باسلام
خیلی خوشحالیم!
این یک جمله جمع اول شخص بود که نوشتم. این جمع متشکل شده از من و همسرم، آخه خدا یک هفتهست که رحمتش رو بر ما ارزانی کرده؛ دختر!
بله میگن دختر رحمته و ما یک هفته است که حس پدر و مادر شدن رو برای اولین بار تجربه کردیم و حالا به همراه دخترمون قراره که اولین مهمونی سه نفره مون رو بریم. قراره میهمان عزیزانی باشیم که واسطه روزی خداوند بودن برامون و تلاش کردن بستری رو فراهم کنن که محصولات ما دیده بشه و با رونق کسب و کارمون از خوان نعمت الهی متنعم بشیم.
خدایا شکرت
خلیلیان / غرفه شهر برنج
فکر میکردم باسلام از آن ایدههای ناب غیر اجرایی باشد
روز جلسه کاری پیش اومد، دیر رسیدم. آخرای صحبتهای آقای آقایا بود، مثل همیشه گرم و صمیمی و امیدوار و البته با آرامش خاص خودش!
آقای آقایا رو قبل از اینکه باسلام شکل بگیره دورادور میشناختم، اون موقع از طرف یکی از دوستان برای جلسه طرح ریزی باسلام دعوت شدم، که خیلی جدی نگرفتم، فکر میکردم از این ایدههای ناب غیر اجرایی باشه. اما الان بیش از ۷ سال گذشته، و باسلام ثابت کرده که با امید و تلاش میشه آن چه در ذهنهاست رو تحقق داد.
استقبال و برخورد تیم باسلام مثل همیشه گرم و به دور از تکلفهای مرسوم محیطهای دیگه بود و پذیرایی عالی.
برای من که شب خوبی بود، دیدارها تازه شد، حیف شد که صبحتای آقای آقایا رو از دست دادم. بقیه جلسه بیشتر پاسخ به سوالات غرفهدارها بود که بعضاً مورد ابتلا من نبود.
از مجری برنامه گلهمندم که نذاشت سوالم رو مطرح کنم، سوالی که فکر میکنم دغدغه خیلی از غرفهدارها بود، در مورد کمپینها و فروش هیجان انگیزی که مدتهاست در باسلام خاموش شده و انرژی خوبی به غرفه دارها بود. ممنون از تیم با حال باسلام.
محمد صقائی / غرفه گلیموفرش1401
این مهمانی یک جمع خانوادگی بود
لذت بخشترین لحظه زمانی بود که باسلامیهای عزیز با آغوش باز ما را در جمع صمیمی شان پذیرفتند و آنچنان گرم و دوستانه برخورد کردند که احساس کردیم این مهمانی یک جمع خانوادگی است. خانوادهای که همیشه لطف بزرگان شامل حال کوچکترها بوده ،قلبمان گواهی میداد این جمع صمیمی با صحبتهای کارشناسانه مسئولان و و درد دلهای غرفهداران که برای توسعه بستری برپایه اعتماد و محبت، برای رشد جمعی بسیار تاثیرگذار خواهد بود و تا مدتها یادآوری لحظات شیرین این مهمانی لبخند به لبمان خواهد آورد. ممنون که بهانهای شدید برای دوستیهای جدید.
دهقان / غرفه پلاسکو دهقان
مدیرعاملی با یک لهجه بامزه
مهمونی باسلام یه جمع خودمونی با یه مدیرعامل شوخ که با لهجه بامزه اصفهانی خیلی راحت و خودمونی صحبت میکرد و اول به همه سوالها و مشکلات گوش میدادن و آخر مهمونی هم سریعا براشون راه حل پیدا میکردن. امیدوارم در کنار هم بهترین اپلیکیشن رو تو ایران بسازیم به امید روزی که تو هر خونهای حداقل یکی از محصولات باسلام و پلاسکو دهقان تو خونهها باشه.
فاطمه قاسمی زارچ / غرفه گالری و روفرشی نگار یزد
انگار ما میزبان بودیم و شما مهمان!
ما رو که دعوت کردین برامون سوال بود خب الان میریم اونجا از ما چی میخوان؟ کیا هستن؟ خودشون چجوریان؟ از همه مهمتر بچهها رو چیکار کنیم؟
ولی همین که وارد فضای اونجا شدیم کلا ورق برگشت. همه چیز خیلی صمیمی انگار ما میزبان بودیم و شما مهمان! روابط دوستانه و جو صمیمی حاکم بر اعضای باسلام خیلی توی چشم بود و باعث شد که ما هم راحت باشیم و اون سختی و ناملموسی کمتر بشه. اینکه از تک تک غرفهدارها نظر خواستین برای بهتر شدن، تمام اعضا و مسئولین هر قسمت به صورت مجزا می اومدن در مورد عملکردشون در اون حیطه از ما نظر میپرسیدن و این نشون میده که تیم باسلام به فکر آپدیت و پیشرفته، و به ما انگیزه میده که بازم با قدرت بمونیم تا شاهد پیشرفت باشیم. آنقدر حضور تمام اعضای باسلام پررنگ بود که من به همسرم گفتم: من فکر میکردم همه اینجا غرفهدارن ولی ظاهرا نصف کسایی که اینجان از تیم باسلامن!
یه نقطه مثبت دیگه اینکه مسئولین هر کدوم از بخشها با دقت به دغدغههای غرفهداران گوش میکردن و وقتی میخواستن بهشون جواب بدن به اون غرفهدار نگاه میکردن(خود غرفهدار رو مخاطب قرار میدادن) و بهش جواب میدادن و این خیلی جالب بود. کلا فضای بها دادن بود انقد که حتی برای بچهها هم از قبل فکر شده بود اینکه تو دست و پای بزرگترا نباشن تا بتونیم راحت گپ بزنیم. اینکه حتی وسیله بازی و کلی خوراکی براشون مهیا شده بود، همه اینا نشون میده که تیمتون خیلی بیشتر از خیلی روی این مهمونی فکر کرده و زحمت کشیده بود فقط کاش از قبل بهمون گفته بودین که یه سری نکات رو یادداشت کنیم تا اونجا بهتون منتقل کنیم. من خیلیاشو اونجا حضور ذهن نداشتم، الان هی داره یادم میاد میگم عه کاش اینو هم گفته بودم، کاش اونو هم گفته بودم. ولی اشکال نداره…خانم صاحب غرفه گل نرگس بهم گفت هر موقع به مشکلی خوردی به من بگو بیام سرشون خراب شم(باعث آشنایی و دوستی غرفهدارها هم شدین) خلاصه از هر زاویه نگاه کنیم همش خیر و خوب بود و البته که هنوز جا برای کار زیاده. ولی خداروشکر که شما دارید تلاش میکنید و ما هم بیشتر انگیزه میگیریم و ناامید نمیشیم. انشالله که توی این بازار بد خدا هم کمک میکنه و با این پشتکار جمعی همه موفق میشیم.
آقاجانی / غرفه تولیدی چادر سرای مادر. حجاب مادر
هربار بیشتر انگیزه میگیرم
من هر سری که دعوت میشم به مهمونی باسلام با کلی شوق و ذوق میام، تا اطلاعات بیشتری کسب کنم. وقتی میام عوامل باسلام رو میبینم که با چه جون و دلی وقت میذارن برای پیشرفتمون، منم بیشتر انگیزه میگیرم برای ادامه دادن و کلی غرفه دار میبینم و از تجربیاتشون استفاده میکنم و هر مشکلی یا هر سوالی که توی ذهنم میاد اونجا همش برام شفاف میشه. واقعا خسته نباشید میگم به آقای آقایا و دوستانش که این بستر عالی رو برای ما فراهم کردن خسته نباشید میگم به تمام باسلامی های عزیز.
فرشید کریمی / غرفه تولیدی لوستر کریمی
یک مجلس خودمانی با آشناهای قدیمی
باسلام. این تجربه دوم من برای حضور در کنار دوستان باسلامی بود که مثل سری قبلی بخاطر صمیمیت و صفای میزبان به اتفاق خانوادهام لذت بردیم. استقبال اولیه و نشستن دوستان باسلامی بر سر یک میز و صحبتهای صمیمی دوستان باسلام حس خوب نزدیکی داد. انگار که به یه مجلس خودمانی با آشناهای قدیمی دعوت بودیم. چند باری پیش اومد که همسرم بخاطر فررندمون براش چالش پیش اومد و همکارانتون بدون چشم داشت هر کاری از دستشون بر اومد انجام دادن و خلاف بقیه مهمونیها که برای خانمم سخته بهش خوش گذشت و این همدلی براش عجیب بود. یه مجلسی بود که با وجود احترام زیاد و دست و دلبازی میزبان، بسیار بی شیله پیله و به دور از تشریفات رسمی برگزار شد و حس خوبی رو منتقل میکرد.
سمیه شجری / غرفه هلنانوش
نیرویی من را از مشهد به قم کشاند
گوشی زنگ خورد با شماره ۰۲۵۳۱۰۷۵ باسلام بود، دعوت شدم به یک جلسه دورهمی با حضور مدیریت و غرفه های آشنا و حرفهای باسلام. اگرچه بعد از تماس، اما و اگرهای زیادی برای حضور در این جلسه به جهت مسیر دور و تنها موندن دو تا دختر کوچکم داشتم اما نیرویی منو به سمت شرکت در این جلسه هل میداد. تا این که دوستان خوبم در قسمت تولید محتوای باسلام با مهموان نوازی و دلگرمیشون، عزم منو جزم کردند و اماده رفتن شدم. 5اردیبهشت رسید و من ساعت ۱۱ حاضر در ساختمان باسلام؛ با استقبال گرم خانم عاصم آبادی و راهنمایی ایشون با اکثریت دوستان حاضر در مجموعه احوال پرسی کردم. از پذیرایی خالصانه دوستان که بگذرم، ساعت ۴:۳۰ عصر دورهمی آغاز شد. تعدادی از افراد رو می شناختم و تعدادی رو هم خیر اما جو مهمانی خیلی خودمونی و هلنانوش پسند بود. با چندین غرفه که از دور برای کارهای محتوانویسی تبلیغ در صفحه اول در خدمتشون بودم از نزدیک اشنا شدم و دوستان خیلی خوبی را که از دور همیشه محبتشون رو دریافت کرده بودم این بار حضوری ملاقات می کردم. در این بین چهره اقای پیله چیان را می دیدم که همیشه فقط عکس کاربری ایشون معرف یک غرفه موفق در باسلام بود و از اون طرف مدیر غرفه زعفران مشرق زمین که بو و طعم زعفرونشون همچنان برام ویژه است. بعد آقای اقایا و سایر مسئولین، بسیار صاف و ساده نکاتی رو در مورد اهداف ۱۴۰۳ بیان کردن و پاسخگوی نظرات غرفهدارانی بودن که همگی در کنار هم یک هدف بزرگتر رو رقم میزدن. اینجا همه چیز مثل حضور در یک خانواده بود؛ از تواضع مدیریت گرفته تا چهره مهربان خانم نظری عزیز و خانم محدثه حسینی و الطاف خانم عاصم ابادی و سایر دوستان. اما محبت ومهمان نوازی اهالی باسلام به این جا ختم نشد و یک شام دوستانه و حجیم در کنار همکاران، صفای دیگهای داشت. در انتها من موندم و کلی انرژی و حال خوب و خوشحال از این که انتخاب کردم دریافت کننده این همه مهربانی و لطف باسلامیها باشم. در پایان ممنونم و خوشحالم که یک عضو کوچک از این خانواده هستم. خداقوت به همه اهالی.
حسن رضازاده / غرفه برنج صداقت
باسلام؛ یک خانواده منسجم
سلام وقت شما هم به خیر برنامه خوبی بود. تنوع میهمانانی که از نقاط مختلف کشور همت کردند و حاضر شدند نشان میدهد که باسلام تبدیل به یک خانواده منسجم شده. این برنامه یک همدلی صمیمانه و یک همراهی پایدار را به ارمغان آورد. تشکر از همه برای همه چیز
مهدی حقانی / غرفه کیک یزدی دل بده
چیزی جز سلام و رحمت نبود
بر سفره ای که در زیر سقف باسلام پهن شده باشد جز سلام و رحمت چیزی بر آن فرود نخواهد آمد. یک مهمونی خیلی عالی دوستانه و واقعا آدم حس میکرد با کسانی حرف و گفت و گو میکنه که هر روزه باهاشون بوده به خصوص آقای آقایا.
طاهره استکی / غرفه گالری حجاب و نماز دخترانه و پسرانه گل آیین
جای آقای جلوداریان خبر 20:30 خالی بود
مهمانی دورهمی برای من و همسرم شب به یادماندنی و خاطره انگیزی بود. بچههای باسلام بسیار مهمان نوازن. توضیحات آقای آقایا هم در مورد اتفاقات جدید و قدیم باسلام خیلی کامل بود، منتها جای آقای جلوداریان خالی بود از بس که ایشون از کلمات و واژههای انگلیسی استفاده کردن. من که تقریبا هیچی متوجه نشدم. این فضای صمیمی و دوستانه باسلام هست که ما رو دور هم نگه داشته مثل یه خانواده.
زینب وزیری / غرفه تولیدی مبل ایرانیان
کم مانده بود از ذوق گریه کنم
باید بگم که در مورد این مهمونی از دعوتتون خیلی لذت بردم خیلی فضا صمیمی بود و من واقعاً لذتشو بردم. یه حسی به من دست میداد که انگاری یکی از خانواده من هستید و من خیلی وقته ندیدمتون و تازه دارم میبینمتون. اصلاً حس اینو نداشتم که غرفه دارم یا یه سایتی دارم. اهالی با سلام مثل یک خانواده گرم و صمیمی و مهمون نواز و باصفا بودند اونقدر آرامش بخش بود و اینکه بچهها انقدر شیرین راجع به هدفها که داشتن و برنامهها صحبت میکردند. فضایی بود که آدمها حس نمیکردند که غرفهدار هستند یا ما یه سایتی هستیم یا یه مجموعه کوچیک هستیم، اصلاً این حسو به من نمیداد حس میکردم که برادر بزرگترم هستند و با لحن شیرینشون برامون دارن توضیح میدن آقای آقایا واقعاً خیلی حس خوبی بود و احساس میکردم همه خواهر برادرهای عزیزم اونجا هستند امیدوارم که بازم این جمع باشه و بازم همدیگرو ببینیم. از اینکه میبینم همه اینقدر صمیمی و ساده کنار هم نشستیم من لذت میبردم خیلی عالی بود همین که از ذوقم من نزدم زیر گریه خیلی بود. شما مثل خانواده من بودید و اصلاً با خانواده من فرقی ندارید خیلی ممنون از دعوتتون و این مهمانیهای خانوادگی امیدوارم همیشه پابرجا بمونه از آقای آقایا ممنونم که اهداف را توضیح دادن به تمام پرسشها ،صمیمانه توضیح میدادند و به یه نتیجه میرسوندن امیدوارم همیشه پابرجا بمونید.
حامد مختاری / غرفه عسل طبیعی سبلان حامد
به امید پیشرفت کنار هم
باسلام یک مهمونی پر از صمیمیت محبت عشق و علاقه که مثل یک خانواده دور هم بودیم با نگاهی به آیندهای روشن و پر از امید و پیشرفت کنار هم. بسیار سپاسگزارم
سحر خدابخشی / غرفه سیسمونی و تزئینات آشپزخانه
اولینبار با باسلام شروع کردم و روی آن تعصب دارم
راستش من همیشه نسبت به باسلام تعصب دارم بخاطر اینکه من اولین بار با باسلام شروع کردم. باسلام بهم اعتماد به نفس داد، بدون هیچ مبالغهای. از اون روزی که دعوت شدم تا روز مهمونی کلی انتظار کشیدم مشتاقانه منتظر دیدار تیم باسلام بودم. خیلی فراتر از تصورم بودن تک به تکشون. خیلی خون گرم و صمیمی و محترم حتی فکر نمیکردم تعدادی شخصیت جوان محترم و باشخصیت و خوش در جوار حضرت معصومه س باسلام برای من خیلی اتفاقای خوب رقم زد. حتما یه ویس براتون میذارم چون فکر می کنم خوبه که تیم باسلام بدونن چقدر برای بویژه خانوم هایی مثل من خوب بوده.
اعظم هاتفی / غرفه محصولات دست بافت کهن
خوشحالم که با غرفهدارهای دیگر دوست شدم
سلام اول اینکه خیلی خیلی خوشحال شدم که غرفه مون رو انتخاب کردین و ما رو دعوت کردین. در کنار دوستان با سلامی خیلی به من خوش گذشت. از اینکه با غرفهدارهای با سلامی آشنا شدم و رو در رو باهاشون حرف زدم و باهم دوست شدیم، حس یک خانواده واقعی رو داشتم. از اینکه اعضای تیم باسلام رو از نزدیک دیدم خیلی خوشحالم احساس یک خانواده، خواهر و برادر واقعی رو داشتم در کنارتون.
دفتری / غرفه بانک کفپوش
کنار مدیران موفق میشود سادگی را تجربه کرد
سلام دفتری هستم از غرفه بانک کفپوش از مهمونی باسلام حس خوبی که برام موند اینکه کنار مدیرای موفق میشه سادگی رو هم تجربه کرد. کنار بیزینس و رقابت دوست موند و میشه پیشنهاد خوب گرفت و پیشنهاد خوب داد. کلا میشه همکاری صادقانه داشت.
بهنام فیروزی / غرفه چای لاهیجان ارسال رایگان سراسر ایران
باسلام ما را غافلگیر کرد
با سلام، زمانی که من و همسرم از شهر لاهیجان پایتخت چای ایران در استان گیلان به سمت قم حرکت کردیم و در تمام مسیر حتی تا پیش از ورود به این دورهمی تصور یک مراسم خیلی رسمی در ذهن مان شکل گرفته بود اما در ابتدای ورودمان صمیمیت و یکدلی اعضای مجموعه باسلام ما را غافلگیر کرد. آنجایی که در ابتدای ورود شخصی با لهجه شیرین اصفهانی به عنوان اولین نفر به ما خوش آمد گفتند و به داخل مجموعه راهنمایی کردند. در حال فکر کردن بودم که ایشان چقدر آشنا بودند که با آقای یاسر محدثی با صدا و سیمای دلنشین و آشنای باسلامیها روبرو شدیم و ایشان نیز به ما خوش آمد گفتند. پس از گذشت چند دقیقه و آمدن تمام میهمانان زمانی که مدیرعامل مجموعه باسلام با لهجه شیرین و دوست داشتنی اصفهانیشان شروع به سخنرانی کردند، متوجه شدیم شخصی که به عنوان اولین نفر با ایشان روبرو شدیم و از ما استقبال کردند همان جناب آقایا بودند که به دور از کلیشههای بیشتر مجموعههای کوچک و بزرگ، ما را مورد لطف و محبت خود قرار داده بودند. هر قدر که زمان گذشت متوجه یکدلی و محبت بین مجموعه باسلام شدیم که بین یکایک اعضای خانواده باسلام جاری بود که به عقیده من به عنوان مهمترین رمز موفقیت مجموعه میتوان از آن نام برد. انرژی مثبت این رویداد به قدری زیاد بود تا چند روز همراه خانواده ما باقی بود و حتی روزهای بعد هم در مورد رفتار و منش این عزیزان با همسرم گفتگو میکردیم. در پایان این رویداد متوجه شدم که اولویت باسلام کسب سود و ارائه خدمات از پیش تعیین شده نیست، باسلام در ابتدا عشق و یکرنگی را ارائه و در بستر صداقت و اعتماد متقابل یک فعالیت اقتصادی را بنا کرده است. برگزاری چنین رویدادی خانوادگی علاوه بر تزریق روحیه مثبت بین همکاران و بیان پیشنهادات سازنده و استفاده از تجربیات راهکارهای مختلف جهت بهبود و پیشرفت مجموعه، حس واقعی یکدلی و محبت و ارزشمند بودن را بین همه غرفه داران جاری خواهد کرد. در زمان بدرود و بازگشت برای مان سخت بود که از این مجموعه دوست داشتنی دل بکنیم اما با شوق ادامه دادن و امتداد این عشق و محبت با عزیزان و همکاران مان خداحافظی کردیم و به سوی خانه بازگشتیم.
کیوان اسلامی / غرفه کالای خواب کیوان
انگیزهها چندبرابر شد
سلام وقت بخیر خسته نباشید تشکر میکنم به خاطر دعوت دوباره تون، چون این دعوت باعث شده که انگیزه هر فروشندهای چندین برابر بشه و تمام مشکلاتی که سری اول مطرح کرده بودم همش حل شده بود!
غفاریان / غرفه نوق رفسنجان
از اهداف سال جدید برایمان گفتند
باسلام و احترام… بنده از رفسنجان به عنوان غرفهدار غرفه پسته نوق رفسنجان که با محل برگزاری دورهمی باسلام حدود ۷۰۰ کیلومتر فاصله داشتم دعوت شدم. در بدو ورود به محل مهمانی در آغوش گرم بچههای باسلام قرار گرفتیم و همه با مهربونی بهمون خوشامد گویی گفتن. خوشحالم که یک شب در جمع باسلامی ها ی عزیز بودم. غرفهدارها از مشکلاتشون میگفتن و حتی انتقادهای هم می کردند اما تیم باسلام با مهربانی و سعه صدر به تمام سوالات پاسخ میگفتن و جناب آقای اقایا مدیرعامل بسیار خاکی باسلام از اهداف باسلام در سال جدید برامون گفتن و قرار باسلام در سال جدید اتفاقهای بهتری براش بیفته خلاصه اینکه آخرش هم یه شام زدیم به بدن مبارک و بعدش هم خداحافظی و رفتیم زیارت مسجد جمکران…
حامد عنایت / غرفه حلوا ارده عنایت
شیر مادر و نان پدر حلالتان
با سلام از اول که وارد مهمونی شدم خیلی فضای دوستانهای رو مشاهده کردم، انگار همه، همدیگه رو میشناختیم و از قبل دوست بودیم احساس آرامش داشتم، برخورد مسئولین باسلام خیلی خوب بود، دغدغهها رو خوب گوش کردن، قول همکاری دادن و به نظرم میاد همه جوره پای کارن تا مشکلات غرفه دارا حل شه و فروششون بیشتر بشه. واقعا خدا قوت نان پدر و شیر مادر حلالتون
خزاعی / غرفه باور همراه
ارادههایی به سختی آهن
یکم
خاهتاب(خاک ، آهن ، آفتاب)
بنام خدای سخن آفرین…
یک روز قبل:
بی صبرانه منتظر رویداد هستم. در آدرس اعلامی عبارتهای (جاده «خاک»ی) و ( «کارخانه» نو آوری) جلب توجه میکند. جاده خاکی، از این لحاظ که الان اصفهان باران شدیدی میبارد، خودنمایی میکند. خیر باشد ان شاالله. کارخانه نو آوری؟ تا الان نشنیدهام. باید رفت و دید که چه مدل کارخانهایست؟! اصلا مگر باسلام، غیر از خانم حسینی، حیدری، آقای رضایی و این چند نفر که در چتها معرف حضور شده بودیم، کسی دیگه هم دارد که در این کارخانه مشغول باشند؟
دوم
نیم ساعت قبل: از بالای بلندی جاده، ساختمانهای شهر قم، پیدا شد. چشمانم بی اختیار طبق عادت همیشگی به دنبال باز تابش «آفتاب» از سمت گنبد زیبای کریمه اهل بیت میگردد لیکن چیزی پیدا نیست و سلامی از دور ادا میکنم. اکنون ابتدای جاده «خاک»ی رسیدهام. جاده سفت است و از بارندگی و گل و شل، خبری نیست. ساختمان فناوری و دانشگاه شهاب دانش، خودنمایی میکنند. کمی دورتر، همانطور که در آدرس عنوان شده بود، سولههای سفید رنگ با سازه «آهن»ی، قابل مشاهده بود. به سمت مقصد حرکت کردم که در ابتدای جاده «خاک»ی ، یک عدد چرخ و فلک دستی کودکان، توسط شخصی که مشخص بود در زیر « آفتاب»، کمی اذیت هست، در حال انتقال بود و راه را بسته بود. به سختی از کنار آن و از بین ماشینها، عبور کردم. با علامت سوال بزرگی در ذهنم (که این دیگر اینجا چه میکند وسط بیابان)؟ در این مسیر دیگر هر ماشینی که دیده میشد، احتمالا غرفهدارهای مهمان، (مثل من) بودند. جایی خلاف تابش «آفتاب»، در انتهای صف پارک خودروها، جلوی دیوار محوطه سولهها، پارک نموده و سر و وضعم را مرتب و راهی شدم. راه بند ورودی حیاط سوله، پایین بود و راه بسته. به محض خطور این فکر که چگونه رد شوم؟ صدای بلندی به گوشم رسید: جناب تشریف بیارید داخل … صدا از قسمت نگهبانی بود که به علت دودی بودن شیشهها، دید خاصی نداشت. به سمت نگهبانی راه کج کرده و وارد شدم با احترام دعوت به داخل شدم و از درب پشتی نگهبانی به داخل محوطه حیاط سولهها، راهنمایی شدم.
سوم
فاصله زیادی نبود، کمی تیغ «آفتاب» برای چشمانم که چند ساعتی به جاده دوخته شده بود اذیت کننده بود، هر چند هوا خوب مینمود و گرم نبود. با دقت محیط را برانداز میکردم که ایا قرار است با چه چیزی روبرو شوم؟ آقای جوانی ضمن عرض سلام و خوش آمد گویی، مرا به ادامه طی مسیر تا سولهها، هدایت کردند. ( آقاجانی هستم خوش آمدید، تشریف ببرید سوله دوم سمت راست) من هم خودم را معرفی کردم. چند قدمی نرفته بودم که آقای جوان دیگری، با همان احترام و خضوع ، مجدد بنده را به ادامه مسیر، هدایت کرد. تا رسیدن به سوله، ۴ یا ۵ نفر به همین ترتیب، هدایت و احترام نمودند. مشتاقانه، اسامی را گوش میکردم تا ببینم جناب آقایا هم هستند یا خیر. خب تا اینجا هیچکدام جناب آقایا نبودند…
چهارم
در حیاط «خاک»ی جلوی سوله اول رسیدم. ایستادم و با دقت و کمی هم با عجله، سوله را برانداز کردم. (کارخانه نوآوری؟؟) سوله به نظر تازه تاسیس میامد با سازه «اهن»ی و از لابلای شیشههایی که دیدی به داخل داشت، دیدی به داخل زدم. در سمت راست، ظاهرا میزهای کار و کامپیوترها به نظم چیده شده بودند، ولی کسی نبود. و در سمت چپ ، فضای بازی بود که باز هم کسی نبود. لامپها روشن بود و انگار یک کامپیوتر هم روشن دیدم. به هر حال چیزی دستگیرم نشد. عبور کردم و به سوله دوم رسیدم. دم درب سوله بالا علامتی شبیه شمع بود. مکثی کردم ولی هر چه سعی کردم بخوانم نشد. جوانی با چهرهای دلنشین و سر و وضعی ساده، از سوله در حال بیرون آمدن بود. ناخودآگاه بلند پرسیدم (نوشته شمع؟) و با تعجب. چون دنبال نشانههایی از باسلام بودم و تا اینجا چیزی ندیده بودم. جوان گفت ( مهم نیست چی نوشته، مهم اینه که رنگش مثل رنگ باسلامه) کمی هم بذله گویی در کلامش مشخص بود. من هم خندهای کرده و داخل سوله شدم. سمت راست، که مشخص بود برای پذیرایی آماده شده، میزهایی چیده شده مانند تالارها، برای مهمانها در حال آماده شدن بود.
هنوز خیلی کسی نیامده بود. نگاهی کردم و میزی در انتهای ردیف اول که سایه هم بود ( «آفتاب» از لابلای شیشههای سقف «آهن»ی سوله، روی برخی میزها افتاده بود) انتخاب کردم. به محض این که خواستم به سمت میزها بروم، فرد جوان دیگری با احترام فرمودند لطفا کفشها را داخل جا کفشی بگذارید .تازه متوجه شدم که کف سوله در قسمت میزها با موکت (یا کف پوش) خوبی فرش شده است. به جاکفشی نگاهی کردم. کوچکی و جمع و جور بودنش این سوال را برایم ایجاد کرد که آیا واقعا هفتاد نفر هستیم؟ که خب خودم جواب خودم را دادم که خب بقیه کفشها را حتما روی زمین میگذارند. آدرس سرویس بهداشتی را گرفته و بعد از چهار ساعت رانندگی، آبی به سر و صورت زدم و کمی تازه شدم و مجدد به سمت میزها رفته و نشستم. در قسمت راهرو پشتی، سعی و تکاپوی دوستانی که در حال آماده کردن وسایل پذیرایی بودند، مشهود بود. حدودن ۲۰ عدد میز در این قسمت چیده شده بود و هر میز هم شش عدد صندلی . تا اینجا که همه جوان دیده بودم. چیزی نگذشت که شخصی نزدیک شد و ضمن سلام و احترام، خوشآمد گویی گرمی گفت. من هم خود را معرفی کردم و متوجه شدم ایشان جناب جوزی، از مدیران باسلام هستند. صحبت صمیمی کوتاهی داشتیم نظرم را درباره باسلام پرسیدند و بعد هم از ایرادات سوال کردند. دو سه مطلب مهم در ذهنم نقش بست که خدمتشان عرض کردم. مسلما ایرادهای ریز مد نظرشان نبود و من هم دو سه عدد از بزرگها را بیان کردم، مثل مساله کارت به کارت و فروش اقساطی…
پنجم
تا اینجای کار دیگر از حال و هوای همایش و کنفرانس و غیره خبری نبود. مشخصا همانطور که قبلا گفته شده بود، مهمانی صمیمی در انتظار بود. تا اینجای کار، تمامی کسانی که خود را از تیم باسلام معرفی کردند، جوان و تماما با لباسهایی ساده و چهرههایی صمیمی و لبخند بر چهره و در یک کلام دلنشین بودند. باز هم گمانههای قبلی در ذهنم تکرار شد (این باسلام پشتش یا سپاه هست یا حوزه و الا بین این همه پلتفرم که این سالها اینهمه در تلویزیون با سلبریتیها تبلیغ کردند چطور نام باسلام ماند و از بقیه اثری باقی نیست؟) در این افکار بودم که دو خانم محترم و محجبه با وسایل پذیرایی نزدیک شدند و با معارفه متوجه شدم خانمها حسینی و شریفی هستند که بسیار به آنها زحمت دادهایم. تشکر کرده و ابراز خرسندی نمودم. بیرون از سالن سر و صدای بچهها میآمد. برخی از غرفهها به صورت خانوادگی مشارکت کرده بودند. نگاهی به بیرون از سالن و به سمت سر و صدای بچهها انداختم و با دیدن «آفتاب »ی که از میان چرخ و فلک «آهن »ی بر «خاک» محوطه و اندکی در چشمانم تابید، تازه متوجه فلسفهی حضور آن چرخ و فلک دستی، در ابتدای جاده «خاک»ی شدم.
ششم
خلاصه جناب جوزی هم بنده را به شخص دیگری (جوان بلند قد و شیک پوش و دوست داشتنی دیگری به نام آقای جلودار) که در بحث سرمایهگذاری فعالیت میکرد معرفی نمود و صحبتم با ایشان کمی به درازا کشید. کم کم ساعت پنج میشد و سالن شلوغ شده بود. در سمت راستم با حاج آقای روحانی به نام حاج آقا رضازاده آشنا شدیم که غرفه برنج داشتند و لپتاپ جمع و جوری هم جلویشان گذاشته بودند. ایشان هم بسیار صمیمی و جالب بودند. در خلال صحبتها متوجه شدم که نسبت به قبل، از باسلام راضی نیستند و معتقد بودند که باسلام در ابتدا، با تبلیغ زیاد روی بحث برنج بالا آمده و دیگر حالا برای غرفه ایشان خیلی ارزشی قائل نیست.
هفتم
کم کم سالن پر شده بود و جناب آقاجانی در پشت میکروفون و نزدیک تلویزیون ( که اتفاقا نزدیک میز ما بود و به قول حاج اقا رضازاده، ما شانسی خوش جا نشستیم) پا به پا میشد و منتظر کسی یا اتفاقی بود تا شروع به صحبت کند. بالاخره دل به دریا زد و شروع کرد، با هم با همان خضوع و خشوع که در همه تیم مشخص بود. قدش کمی کوتاه بود و برای تسلط به مجلس، روی یک صندلی رفت و با تلاوت آیاتی از قرآن، جلسه شروع شد. سپس از مدیر عامل باسلام جناب آقایا دعوت شد برای صحبت و شروع مباحث. مشتاقانه دنبال این بودم که جناب آقایا را از نزدیک ببینم. عجب .. ایشون هستند. فکر کنم همان جوانی که دم در سوله، بهم گفتند به شمع کاری نداشته باش؟ یا همراه همانجوان؟ چه چهره آشنایی. ایشان هم بالای صندلی رفتند و ضمن معرفی و توضیحی از گذشته باسلام و اتفاقاتی که افتاده، در حین سخنرانی، به مناسبتهای مختلف، اعضایی از تیم باسلام، مانند آقایان عساکره، قاسمی، برخوردار، جوزی، روح الله و بسیاری دیگر را معرفی کردند. هر کدام از گوشهای سر براوردند و مورد تشویق مهمانان قرار گرفتند.
هشتم
راه سختی پیموده شده بود. مشخص بود. از سخنان مدیر عامل نیز گذشتن از لحظات سخت و شیرین و تلخیها و ناعهدیها و غیره مشهود بود. مانند هر شکفتن و بزرگ شدنی که گاهی جز با تحمل درد و سختی امکان پذیر نیست. در نظرم این تیم بسیار جوان مینمود و برایم تعجبآور بود و وقتی شنیدم که هفت سال پیش شروع کردهاند، تعجبم بیشتر شد. در میان سخنان بارها اشاره به اعتماد شد و این شعار اصلی و دستورالعمل و خط مشی اصلی این تیم جوان بود و میتوان بر این شعار در واقعیت هم صحه نهاد. زیرا خود من هم بارها در صحبت با همکاران و هنگام صحبت از باسلام به این نکته اشاره کرده بودم که فعالسازی دکمهی گفت و گو در این پلتفرم عمل شجاعانهای بوده است و نشان از طبع بلند سازنده دارد. اکنون علاوه بر شجاعت میتوانم آن را نشانه اعتماد هم بدانم. مدیر عامل آغاز گام دوم را برای توسعه این پلتفرم را نیز اعلام نمود و از برنامهها و توسعههایی که قرار است اتفاق بیفتد سخن گفت. توسعهها و اتفاقاتی که قرار است در زیر همین سقف و با همافزایی غرفهداران و تیم باسلام انجام پذیرد و محل بروز و نمود تمام این ایدهها، میتوانست در همینجا (کارخانه نو آوری) باشد.
نهم
در ادامه جلسه به صورت پرسش پاسخ ادامه یافت و غرفهداران صحبت از دغدغهها و توقعات و ایرادات کردند و مطالب یا پاسخ داده شده و یا جهت بررسی و پاسخ توسط مسئول مربوطه ثبت میگردید. سپس به هنگام اذان و نماز، استراحتی و تجدید قوایی داشتیم. مدیران جوان و پر انرژی، به نوبت مسائل مربوط به حوزههای خود را پاسخ دادند و یا جهت بررسی و رفع ایرادات ثبت نمودند. همه در کمال خضوع و بسیار ساده در پشت این چهرهها با توجه به مسیر طی شده، میشد ارادههایی را دید که برای امر بزرگی، زین شدهاند. اینگونه است که از بین این همه پلتفرمهای گوناگون که در این سالها توسط شرکتهای بزرگ و یا سلبریتیهای معروف، تبلیغ گسترده شدهاند، آن چه ماندگار و دیده شده و سر برآورده است، باسلام است و ارادههایی به سختی «آهن». آری همین گونه است که این دنیا، نبرد ارادههاست. قبل از این رویداد، سوال بزرگی در ذهنم نقش بسته بود و تردیدی که اکثر غرفه داران، در گروهها مطرح میکنند که اینها نیز بعد از بزرگ شدن، دیگر برای فروشندهها ارزشی قائل نخواهند بود و مسیری را میروند که پلتفرمهای معروف رفتهاند و دیدشان ارباب رعیتی هست نسبت به فروشندگان و ارزشی برای آنها قائل نیستند؛ نه برای ایدههایشان و نه برای دغدغههایشان. حتی از ارسال یک پیامک برای اطلاع رسانی (چه سفارش چه لغو سفارش یا مرجوعی، در هیچ حوزه ای) دریغ میکنند. تا اینجای کار که روند جلسه نشان از خط مشیای متفاوت میداد و انرژی مثبتی که طرفین به هم میدادند، نوید از واقعیتی به نام اعتماد را میداد.
دهم
کم کم به انتهای وقت دیدار نزدیک شدیم و پذیرایی شام و دیگر همهمه پذیرایی کنندگان از مهمانان بود. همهمه خردسالانی که به داخل سالن آمده و در کنار خانوادهها آماده برای صرف شام میشدند و دوستانی که از این فرصت هم برای صحبت با تیم باسلام، استفاده میکردند. همچنان در حین پذیرایی و صرف شام، مدیر عامل پاسخ گوی غرفهداران بود و هر کس سوالی از تیم باسلام داشت، شخص مزبور را یافته و نقطه نظراتشان را بیان میکردند و با دقت شنیده میشدند. اکنون به وقت خداحافظی نزدیک میشدیم و کمکم با توجه به گذشتن پاسی از شب، مهمانان در میان احترام و خوش و بش اعضای تیم باسلام، عازم دیار خود میشدند و من نیز ضمن خداحافظی با این جمع دوست داشتنی، رهسپار خروجی محوطه شدم. در مسیر نیز صحبتهایی کوتاه با همکارانی که همه عازم خودروها بودند داشتم و همه بر سادگی و تواضع اعضای تیم باسلام، توافق داشتیم. البته همچنان این تردید را بیان میکردند که آیا در آینده هم همینگونه خواهد بود و یا مسیر پلتفرمهای معروف را پیش خواهند گرفت؟ این خضوع و خشوع و اعتماد جای خود را به کسب درآمد بیشتر و بیشتر خواهد داد به هر قیمتی؟
با آخرین همکاری که خداحافظی نمودم، گفت عجب انسانهای خاکی هستند! با حرکت سر تاییدی نثارش کردم و اکنون که به مقابل خودرو رسیده بودم، نگاهی به جاده «خاک»ی کردم و در ذهنم چنین گذشت که شاید این جاده «خاک»ی آنچنان هم بیحکمت نباشد! سوار شدم و حال وقت این بود که به سمت نگین این شهر رهسپار شوم و عرض ادبی کنم و سلامی و شاید «باسلام» به منبع عظیم و اصلی این همه تواضع و اراده و تعالی (خاک، آهن، آفتاب) من نیز شامل رحمتی شوم. خاک …. آهن …..آفتاب خاهتاب
دلنوشتهای تقدیم به تمام اعضای دوست داشتنی باسلام
امید مهدوی / کفش چرمید تبریز
از شرکت در مهمانی منصرف شده بودم
بعد از اینکه دعوت شدم چون مشغله زیادی داشتم از شرکت در مهمانی منصرف شده بودم. اما ظهر چهارشنبه به هر طریقی از تهران حرکت کردم، اولین برخوردم با مدیرعامل و مدیران باسلام بود واقعا انتظارشو نداشتم اینقد صمیمی و متواضع باشند. جو مهمونی گرم و خانوادگی بود. واقعا حس اینکه این پلتفرم باسلام بابرکت هست رو احساس کردم با قطعیت میگم : تمام اعضای تیم باسلام با تمام استارتاپها و تیمهای دیگه که قبلا دیده بودم تفاوت داشتن. هر زمانی دعوت بشم یا بتونم کمکی به تیم کرده باشم حتما بازم در مهمانی شرکت میکنم. جدای بحث کسب و کار، از آشنایی و ارتباط بیشتر با اعضای تیم لذت میبرم. خیلی با غرفهدارها راه میان خیلی دست ما رو باز میذارن… کارشون درسته. مدیرای کاردرستی دارن و مهمتر اینکه دنبال رزق و روزی حلال هستن!
مهدی اسماعیلی / چرم سناباد
1200 کیلومتر راه آمده بودم
در بدو ورود با چهرههای بشاش گرم به استقبالمون آمدند. فضای گرم و خودمانی بود و خستگی ۱۲۰۰ کیلومتر مسافرت تا قم رو تخلیه کرد. بچههای باسلامی و مدیران ارشد در لابلای افراد حضور داشته و در حال پذیرایی از مهمانان هستند. چهره متبسم و کاریزماتیک محمدرضا آقایا نور محفل شده و گزارشات و برنامهها رو ارائه میداد.
مهدی خانی / مهدی پلاست
باسلام یک پرنده است
سلام و درود وقت بخیر خسته نباشید از اینکه این جلسه رو برگزار کردن کمال تشکر رو داشته باشم. نکته جالب برام حضور جناب آقایا از همان ورود به برگزاری جلسه بود. واقعاً برامون لذت بخش بود. به نظر من دوستان با سلامی که توی مجموعه بودن رو تونستیم خیلی نکات مثبتی رو با همدیگه تبادل داشته باشیم خیلی تو این جلسه احساس نزدیکی و خودمونی میکنم. این موضوع برای همه لحاظ شده بود جلسه که هفته گذشته برگزار شد به نظر دوستان، دغدغه هاشون رو گفتن و گوشی برای شنیدن بود. و یک نکته دیگه آشنایی با مجموعه باسلام و دیدن روی ماهتون بود. انشالله که همیشه مثبت و مثبت اندیش بمونید. باسلام به نظرم مثل یک پرنده هست که یک بالش ما غرفه دارها و یکی دیگه تیم باسلام هست،انشالله با کمک همدیگه این پرنده اوج بگیره و به قله های موفقیت نزدیکتر بشه ممنون ازتون
مرضیه ابراهیم محسنی / محصولات آذروند
محفلی بهشتی
در یکی از روزهای زیبای اردیبهشت دعوت شدیم به یکی از محافل بهشتی
کجا؟
باسلام
کمی توی پیدا کردن فضای دورهمی مشکل پیدا کردیم ولی خب بالاخره رسیدیم.
تو اولین برخورد آقای شجاعی را دیدم و برخورد گرم و صمیمانه شون😀
سالن شلوغ بود
جلوی در، آقای عساکره رو دیدم، سلام و احوالپرسی کردیم
آقای اقایا در حال سخنرانی بودن و سالن پر بود از غرفه دارها
خیلیاشونو دوست داشتم ببینم که الحمدالله دیدم مثل آقای پیله چیان
ابتکار جالبی هم اتفاق افتاده بود واسه سرگرم کردن بچه های غرفه دارها و اونها رو حسابی سرگرم کرده بود علی الخصوص اون چرخ و فلک قدیمی که البته باعث شد پسر بزرگ من حالش دگرگون بشه🥴
بعد از نماز و شام باز هم با هر کدوم از مسئولان باسلام و غرفه دارها حرف زدیم و کلی کیف کردیم. حتی همسرم صحبتهاش بیشتر از من با غرفه دارها گل انداخته بود و دل نمی کند از اونجا😅
یکی از منحصر بفرد ترین ویژگیهای دورهمی های باسلام ،داشتن فضای گرم و صمیمی بین غرفه دار ها و مدیران ارشد و میانی باسلام علی الخصوص مدیر عامل باصفای مجموعه آقاي اقایاست
سربلند باشید
مسعود مختاری / عسل طبیعی سبلان مختاری
چند وقتی بود به چنین محیطِ پر از عشق و محبتی نیاز داشتم
سلام بر همه ی باسلامی های عزیز من مسعود مختاری مدیر مجموعه عسل سبلان مختاری هستم که با افتخار قریب به ۵سال هست که در باسلام فعالیت دارم و شکر خدا لطف و مرحمت خداوند و همچنین دوستان عزیز زحمتکش باسلام شامل حال ما شد و توانستیم با تکیه همت و دست خدایی که همیشه پنهانی بر سر ما بوده در این مسیر پر از فراز و نشیب موفق باشیم.
دوستان گلم بنده چند خطی از خاطره دورهمی و مهمانی بزرگ باسلام خدمتتون عرض میکنم که واقعیت برای خود بنده بسیار ارزشمند و همچنین پر از خاطره های زیبا در یک روز بود.
من تا به حال در جلسات باسلام حضور نداشتم و فکر نمیکردم که چنین محیطی گرم و صمیمی در انتظار بنده هست ما اصالتا اردبیلی هستیم و بنده این دعوت را به دیده منت گرفتم و با خانواده راهی شهر قم که عزیزی از اهل بیت و جگر گوشه امام غریب حضرت معموصه هم ما را طلبیده بود برای پابوسی و زیارت شدم
من از بدو ورودم به مجموعه باسلام از رفتار و کمال و خاکی بودن تمام بچه های تیم باسلام در حیرت بودم که چنان مهربان و خاکی بودن اصلا حس نکردم که به دور از شهر خودم و آشنایان بودم. واقعا برایم لذت بخش بود مثل خانواده خودم راحت بودم و چنان صمیمانه صحبت های شیرینی کردیم که واقعا چند وقتی بود به چنین محیطِ پر از عشق و محبتی نیاز داشتم
با حوصله و صبر برنامه شروع شد و قدم به قدم مدیران عزیز باسلام بچه های تیم همه صحبت ها را به ترتیب و با دقت بالا انجام دادند و برای بنده که برای ادامه این مسیر بسیار جدی هستم تاثیر مثبتی داشت
کمال تشکر را از جناب آقایا دارم که ما را یک خانواده ی صمیمی و خاکی به عمل آورده و عشق به این مجموعه را روز به روز در قلب ما بیشتر و بیشتر میکند