خریدهای جهیزیه را کف قیمت حساب می‌کنیم


6,973

غرفه لوازم آشپزخانه نگار

سالی که هیولای همه‌گیر کرونا از درون هیچ زاییده شد و جهان را درنوردید، همه کسب و کارهای اداری، آموزشی، مشاغل آزاد و … با سر به زمین خوردند. بازارهای شلوغ شهر به گورستان‌هایی برای پرسه جن و پری بدل شدند. عروسی‌ها بی صدای ساز و دهل و هلهله آدم‌ها برگزار شدند و تا مدت‌ها خبری از «ذوق» نبود. غم بود و تنهایی و سکوت.

در این میان فضای مجازی تنها کورسوی امید مشاغل برای کسب درآمد بود. کسب و کارها کم‌کم سر از خاکستر برآوردند و دوباره رونق گرفتند. ذوق دوباره به خانه‌ها برگشت. صفحات شخصی‌ای که گوشه اینستاگرام خاک می‌خوردند و تار عنکبوت بسته بودند، تبدیل شدند به حیاتی‌ترین عنصر زندگی.

برادران غنی‌تبار کارشان را از سال ۸۷ شروع کردند. رفتند بازار تهران، با تولیدکنندگان آشنا شدند و خاک بازار خوردند. دو سال بعد، یعنی در سال ۸۹ فروش مجازی را هم شروع کردند و جسته و گریخته پی‌اش را گرفتند. تا اینکه بعد از حدود دوازده سال، وقتی که کسب و کارشان رونق گرفته بود، کرونا پابرهنه دوید وسط ماجرا. کسب و کار برادران غنی‌نژاد هم مثل دیگران دچار رکود مطلق شد. پس به‌ناچار بیشتر وقت‌شان را به فروش مجازی در اینستاگرام و تلگرام و ایتا اختصاص دادند. همان سال‌های کرونا بود که یکی از اقوام باسلام را معرفی کرد و غرفه لوازم آشپزخانه نگار در باسلام برپا شد.

جهان را قصه‌ها می‌چرخانند

جهان بر شانه قصه‌ها استوار است. بدون قصه‌ها ما کالبدهایی شبیه هم هستیم که اتوماتیک‌وار برای بقا تلاش می‌کنیم. بدون قصه‌ها ما بی‌هویتیم. من اگر در متن‌هایم صدایم را به شما نرسانم، با صفحه کلید لپ‌تاپم چه تفاوتی دارم؟ شما اگر قصه زندگی‌تان را برای من نگویید، پس وجه تمایزتان با غرفه‌های مشابه‌تان چیست؟

برادران غنی‌تبار کوه بیستون‌اند و من فرهاد کوهکن که به قصد یافتن «قصه» تیشه می‌زنم و ‏در ‏کوه حتی یک ترک هم ایجاد نمی‌شود.‏ من اطلاعات دست اول می‌خواهم. چیزی که به من بگوید آقای قدبلند و باریک پشت دخل که شبیه ‏مجری شبکه یک است، در خانه مادرش را چطور صدا می‌زند؟ با برادرش فوتبال که می‌بیند، کل می‌اندازد؟ ‏کُری می‌خواند برایش؟ برای بازی با خواهرزاده‌هایش وقت می‌گذارد یا حوصله بچه و این مسخره‌بازی‌ها را ‏ندارد؟ دلم می‌خواهد بدانم مادر آقای غنی‌تبار هم مثل مادر من –از سر نگرانی البته!- ابتدای هر مسیر یک دور ‏حسابی ته دلش را خالی می‌کند؟

برادران غنی‌تبار اما ذهن‌شان درگیر کسب و کار است. دلشان می‌خواهد غول بازار عمده‌فروشی بشوند. می‌خواهند درباره کارمزد اصناف و مسائل اقتصادی و سود و زیان خرده و عمده‌فروشی صحبت کنند، ولی من بیخیال نمی‌شوم. سر صحبت را می‌گیرم و سؤال‌هایم را مستقیم می‌پرسم. دیگر «غیرمستقیم» و «در لفافه» و «بگذاریم خودشان هر چه می‌خواهند بگویند» جوابگو نیست. از برادرها می‌پرسم، از پدر، از مادر، از موانع خانوادگی‌ای که سر راه‌شان قرار داشته است:

برادران غنی‌تبار چهار نفرند، که سه نفرشان به فروش لوازم آشپزخانه مشغول‌اند و دیگری شغل اداری دارد. دو خواهر دارند که درگیر خانه و زندگی خودشان‌اند و قاطی کار برادرها نمی‌شوند.

ابتدا که وارد مغازه شدیم، آقا محمدمهدی منتظرمان بود. چند دقیقه بعد هم آقا محمدکریم به ما پیوست. برادر سوم را اما دیر دیدیم. حتی فرصت نکردم اسمش را بپرسم. نام او هم مثل دیگر اطلاعاتی که می‌خواستم به دست بیاورم و موفق نشدم در هیاهو گم شد.

آقا محمدمهدی که بزرگ‌تر است معماری خوانده و آقا محمدکریم تأسیسات. رو به برادر بزرگ‌تر می‌پرسم: دلتون نمی‌خواست تو مسیر تحصیلات‌تون بمونین؟ و معماری رو ادامه بدین؟ در پاسخ می‌گوید: شرایط طوری بود که نمی‌شد ادامه داد.

در صدایش رد پشیمانی دیده نمی‌شود. با خودم حدس می‌زنم احتمالا حالا از وضعیت کار و نتیجه تغییر مسیر راضی‌ است و حسرتی در دلش خانه نکرده.

بعد از آقا محمدکریم درباره موانعی که در خانواده وجود داشته می‌پرسم. جواب سرراستی نمی‌دهد. می‌گوید همیشه یکی هست که ساز مخالف بزند و نیمه خالی لیوان را ببیند و ته دل آدم را خالی کند، اما آدمی باید در برابر این حرف‌ها یک گوشش در باشد و دیگری دروازه. امیدوار است و پرتلاش. معتقد است اگر آدمی همه جوانب کار را بسنجد و با جان و دل ادامه بدهد، حتما موفق می‌شود.

برادران غنی‌تبار طرفدار پر و پا قرص تولید ملی‌اند. بیشتر اجناس‌شان هم ساخت ایران است. پیش از اینکه وارد کار لوازم آشپزخانه بشوند، سراغ لوازم آرایش، پوشاک، چینی و آرکوپال هم رفته‌اند، اما آخر سر رسیده‌اند به لوازم پلاستیکی آشپزخانه، چون معتقدند که لوازم پلاستیکی داخلی کیفیت‌ و قیمت‌شان بی‌نظیر است و با این کسب و کار می‌توانند از تولید ملی حمایت کنند.

بازارگردی به روش مادران ایرانی

اگر‌دختر باشید و دست‌پرورده یک مادر ایرانی، حتما می‌دانید که بازارگردی، به‌ویژه اگر برای خرید جهیزیه ‏باشد، آداب خودش را دارد. بازارگردی شبیه خرید از یک پاساژ لوکس در بالاشهر نیست که وارد مغازه بشوید و در جواب «ببخشید قیمت این چنده؟» بشنوید: «با احترام شونصد میلیون تومان» و بعد با کارت بانکی پدر شونصد میلیون تومان را جیرینگی بریزید کف دست فروشنده.

در بازار باید تا کمر بروید میان اجناس و آن‌قدر مغازه را بالا و پایین کنید تا بالاخره آنچه می‌خواهید را بیابید. بعد تازه وقت سنجیدن جنس وسیله یا لباس است.

مادران ایرانی اساتید بی‌بدیل تشخیص جنس خوب از جنس بنجل‌اند! با یک نگاه می‌توانند ‏بگویند این وسیله‌ای که انتخاب کرده‌اید کار کجاست و جنسش چیست و چقدر دوام دارد.

بعد که از کیفیت کالا مطمئن شدید، می‌روید سراغ چانه‌زنی! در بازار قیمت را شما تعیین می‌کنید، نه فروشنده! جنس را می‌گذارید روی میز و می‌گویید: دویست بده ببرم!

فروشنده‌ها هم البته مشتری‌شناس‌اند، با یک نگاه می‌توانند بفهمند که شما یک بازارگرد واقعی هستید یا نه. اگر باشید، برای شما چون مشتری دائم‌شان هستید، همان دویست حساب می‌کنند. اگر نباشید، وارد فاز چانه‌زنی می‌شوند و هی قیمت را بالا و پایین می‌کنند.

البته این‌ گنجینه ارزشمند تکنیک‌های بازارگردی که از مادران‌مان به ارث رسیده فقط در بازار حضوری ‏کاربرد دارد. مادرانی که در خرید حضوری حتی از خود فروشنده هم متخصص‌ترند، در خرید اینترنتی قدرت ‏ماورایی‌شان را از دست می‌دهند و فروشنده‌ها اجناس بنجل را به قیمت‌های گزاف به آن‌ها غالب می‌کنند.

برادران غنی‌تبار به ما یک نکته خیلی خفن در خرید لوازم پلاستیکی یاد دادند که من می‌خواهم زکات این علم را به شما بپردازم: رنگ تیره و کدر نخرید!

لوازم پلاستیکی آشپزخانه باید روشن و براق باشند. درست است که رنگ‌های تیره (به ویژه مشکی و توسی) ادایی‌ترند و می‌توانید با لگن آشپزخانه‌تان سیس فروغ فرخزاد بگیرید، اما نخرید! آقای غنی‌تبار می‌گوید موادی که در وسایل پلاستیکی تیره به کار می‌روند غالبا کهنه‌اند و به درد نمی‌خورند. در عوض رنگ روشن بخرید. مایع کیک را در لگن سفید و زیبای‌تان (که با مواد کهنه درست نشده‌اند) بریزید. در زاویه‌ای که نور می‌تابد بایستید. سپس عکس لگن و مایع کیک و نور را با جمله «من غلام خانه‌های روشنم» از غزاله علیزاده استوری کنید.

علاوه بر رنگ وسیله‌ای که می‌خرید، بوی آن هم اهمیت دارد. آقای غنی‌تبار می‌گوید پلاستیکی که موادش کهنه باشد و کیفیت نداشته باشد، بوی نامطبوعی می‌دهد. بله، این روش بیشتر به درد بازارگردی حضوری می‌خورد، اما نگران نباشید، گزینه مرجوعی را برای همین وقت‌ها گذاشته‌اند دیگر. اگر وسیله‌ای که خریداری کرده‌اید، بوی نامطبوعی می‌داد می‌توانید سریعا هدیه را باز نکرده پس بفرستید.

اگر هم تصمیم گرفتید در خرید مجازی‌ جهیزیه‌تان بروید سراغ غرفه لوازم آشپزخانه نگار، نیازی نیست از ‏تکنیک چانه‌زنی استفاده کنید، چون برادران غنی‌تبار خودشان هوای‌تان را دارند و با شما کمتر حساب ‏می‌کنند.‏



به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
8 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x