مهمانی دوم باسلام میزبان برخی از پرفروشترین غرفههای این بازار بود. پیش خودمان گفتیم حالا که جمع کاربلدها جمع است، چرا ازشان یک سوال بامزه و البته به دردبخور نپرسیم. این شد که رفتیم پای بعضی از میزها و پرسیدیم: راز پولدارشدن چیست؟
عباس بابائی زارچی از غرفه منسوجات حظیره یزد
فکر میکنم مهمترین چیزی که در این مسیر باعث موفقیت من شده، صداقت و درستی بوده است. در نگاه کلان که اگر آدم صادقی نباشید، کلا از تجارت اوت میشوید، اما منظورم از صداقت، یکجور استراتژی در کسبوکار است. بگذارید مثالی بزنم: همه ما این مغازههایی را دیدهایم که مدام صاحب آنها عوض میشوند. مثلا تا دیروز تعمیرگاه ماشین بوده و امروز به فروشگاه لوازم کولر تبدیل میشود. تا حالا به این فکر کردهاید که دلیل این عوضشدنها چیست؟ این در واقع یک مدل کسبوکار است.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/6-19.jpg)
استراتژی صاحب این جور مغازهها این است که میروند توی یک محله و مردم آنجا را تلکه میکنند و بعد میروند سراغ یک محله دیگر. با این مدل کسبوکار هیچوقت نمیشود پولدار شد. چون آنچه که باعث پولدارشدن میشود، رشد است. رشد کجا اتفاق میافتد؟ وقتی که مدل کسبوکار شما کلاهبرداری نباشد. یعنی وقتی یک نفر از شما جنسی را خرید و رفت، آنقدر راضی باشد که برود و با خودش دو نفر دیگر را هم بیاورد. این آن چیزی است که من خودم بهش رسیدهام. به عبارت دیگر هم باید کیفیت داشته باشی و هم مشتریمداری. اما کیفیت به چه معنا؟ بارها پیش آمده که ما یک جنس خوب را برای مشتری فرستادهایم اما او معتقد بوده که کیفیت لازم را نداشته و گفته لطفا برایم عوضش کنید. اما ما در جواب به او گفتهایم که همین جنس خوب است و تو نمیفهمی! یعنی هیچوقت نخواستهایم به خاطر یک جلب رضایت الکی، تخصص خودمان را زیرپا بگذاریم. این صداقت هم صرفا یک ارزش اخلاقی نیست، یک استراتژی کسبوکار است. شما مشابه این را در کشورهای دیگر که دین و ایمان و مذهب درستی هم ندارند، میتوانید ببینید. چرا؟ چون مدل کسبوکارشان این است.
عباس قدرتآبادی از نیلوتویز
من هیچوقت در این کار دنبال پولدارشدن نبودهام، وگرنه میتوانستم کسبوکارم را خیلی بیشتر از اینها توسعه بدهم. من در عرض دو سال از درآمد صفر رسیدهام به ماهی پانزده تا بیست میلیون تومان که به نظرم عدد خوبی است، ولی هیچوقت هدفم این نبوده که پولدار شوم. اما اگر منظورتان این است که چطور پرفروش شدهام باید گویم که من اولین قدمی که برای دیدهشدن در باسلام برداشتم این بود که محصولاتم را ارزان کردم، چون باسلام در بین مردم به فروش چیزهای ارزان معروف شده است.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/1-17.jpg)
برعکس اینستاگرام که هر چه جنسی را گرانتر بفروشید راحتتر فروش میرود. خلاصه مزیت قیمت خیلی در پرفروششدنم تاثیر داشت. بحث دوم کسب رضایت مشتریها بود. من هر جوری که مشتریها میخواستند، باهاشان راه میآمدم. به عنوان مثال اگر مشتری سه ماه بعد از خریدش میگفت که من رنگ این قطار را دیگر نمیپسندم، به او میگفتیم که محصول را برایمان بفرستد تا به رایگان آن را رنگآمیزی کنیم. یا بعضی وقتها ممکن بود بگویند که میخواهیم یک تکهاش عوض شود، خب ما این کار را به رایگان برایشان انجام میدادیم و فقط هزینه ارسال را میگرفتیم. همانطور که قبلا هم گفتم من اولش که این کار را شروع کردم دنبال پول نبودم و صرفا علاقه شخصی داشتم.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/4-18.jpg)
آن اولها هم به خانمم گفتم که میخواهم بنشینم در خانه و هر چیزی که دوست دارم بسازم. اما بعد پیش خودم گفتم وقتی چنین چیزهایی میسازی، باید به فکر فروش آنها هم باشی. نمیشود که همه را بریزی روی هم! در واقع آن اولها به هوای اینکه ساختههایم در خانه تلنبار نشوند، سراغ فروششان رفتم، نه به هوای اینکه ازشان پولی در بیاورم. من حتی همین الان هم به بچههای برادرم میگویم که هیچوقت کاری را به خاطر پولدرآوردن شروع نکنند. چون من یک زمانی رفتم فلان شرکت معروف لبنیاتی تا پول دربیاورم و آنجا مدیر فروش هم شدم ولی خب کارم را دوست نداشتم. این کار را دوست دارم و به همین خاطر پای تمام سختیها و آسانیهایش میایستم.
محمدرضا قیصریهها از پارچه سرای رزاق
اگر از من بپرسید، میگویم اولین چیزی که هر کس برای پولدارشدن باید داشته باشد، یک همکار خوب، مثل همسرم است و دومین چیز کمی صبر و حوصله. یعنی یک شبه واقعا نمیشود پولدار شد. خیلی از کارها سرمایه اولیه میخواهد و خیلیها هم نه، اما حتی کارهای نیازمند سرمایه را هم میشود بدون سرمایه اولیه انجام داد. البته این به تلاش، آیندهنگری و قناعت آدم بستگی دارد. ما پارچهفروشی خود را از همکاری در فروش شروع کردیم. یعنی میرفتیم پارچه را به قیمت فروش از بقیه میخریدیم و با یک سود خیلی کم روی قیمت بقیهی غرفهدارهای باسلام تنظیم میکردیم. همین سودهای کم به اضافهی پساندازهای خرد خرد دوران عقد، باعث شد تا از اسفند نود و نه تا تیر و مرداد هزار و چهارصد به هفت طاقه پارچه ملحفه برسیم. (البته از خود همین هفت طاقه، دو و نیم طاقهاش را برای سرویس خواب جهیزیه خودمان برداشتیم!)
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/7-18.jpg)
با این حال من با بعضی از توصیههای رایج واقعا مشکل دارم: مثلا اینکه میگویند برای موفقیت باید پنج صبح بیدار بشوی! خب بعضیها شبها راندمان کاری بیشتری دارند. به علاوه بعد از کرونا عادتهای بازاررفتن مردم هم تغییر کرده است. قبلا پدربزرگ من دوست داشت خودش چراغ بازار را روشن کند، حتی زودتر از ادارات، چون مردم اول صبح به بازار سر میزدند. اما الان اینطور نیست و بازار تازه از ساعت ده صبح شروع میشود. از آنطرف هم مغازهها به جای آنکه ساعت هشت شب تعطیل کنند، دوازده شب تعطیل میکنند. در خود باسلام هم ما شبها سوالهای بیشتری از طرف مشتریها دریافت میکنیم. بگذریم. بگذارید برگردم به آن جمله اول: اگر همکار خوبی داشته باشید، واقعا میتوانید پولدار شوید. چون خیلی چیزها هست که آدم خیلی وقتها به آن فکر نمیکند. مثلا من اگر بخواهم محصولی را در باسلام بگذارم صرفا اسم و کاربرد و توضیحاتش را مینویسم، اما بهترین همکار دنیا چه میکند؟ میرود و در گوگل ترند دنبال این میگردد که کدام کلید واژه بیشتر جواب میدهد. مثلا اگر تنپوش را چسبیده بنویسیم بهتر دیده میشود یا جدا جدا؟ خب این کارها به فکر همسرم میرسد، نه من!
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/5-21.jpg)
پاسخ همسر آقای قیصریهها: به نظر من در شرایط فعلی که تورم بالایی داریم، بهترین راه برای پولدارشدن – یا بهتر بگویم: برای فقیرتر نشدن! – این است که نگذاریم پول، پول بماند. حالا هر کسی برای این موضوع یک روشی دارد، اما نظر من این است که پول را وارد کار کنیم. به علاوه باید دست بگذاریم روی چیزهایی که مردم واقعا به آن نیاز دارند.
خانم حسنزاده، سوغاتسرای دیارمو
راز پولدارشدن قبل از هر چیز توکل به خدا و بعد تلاش و تلاش و تلاش است. نباید بعد از سه ماه یا شش ماه دلسرد شویم. من خودم به عینه این را تجربه کردهام. ما سه سال قبل از اینکه به باسلام بیاییم یک بیزینس و پلتفرم دیگر داشتیم که خورد به کرونا و بعد از کلی هزینه نابود شد. بیزینس ما یک پلتفرم چند فروشندگی در حوزه کیک و شیرینی و ملزومات جشن بود که بعد از پیک دلتای کرونا کلا جمع شد. آن هم در شرایطی که فقط سه ماه از رونماییاش گذشته بود و در این مدت فروش بالایی را رقم زده بود. نکته تلختر ماجرا اما اینجاست که من در همین ایام مادرم را هم از دست دادم و از آنجایی که این یک بیزینس خانوادگی با مشارکت خواهر و برادرهایم بود، همه چیز از هم متلاشی شد و ما هر چه تلاش کردیم نتوانستیم دوباره دور هم جمع شویم. برادرزادهام که کلا رفت تهران، برادرم هم کارهای مهاجرتش را انجام داد که برود اروپا و باقی هم همینطور. ولی من حاضر نشدم این کار را جمع کنم، چون مادرم خیلی دوستش داشت.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/8-16.jpg)
او تا زنده بود خیلی چشم انتظار بود تا این کار به ثمر بنشیند و به همین خاطر دلم نیامد جمعش کنم. ادامه دادم. آن هم با چه سختیهایی! چطور؟ با تمرکز روی نقطه قوتمان که بحث سوغات بود. با یک برند جدید هم وارد بازار شدم یا بهتر بگویم ریبرند کردم و برای بالاآوردن این برند به شکل شبانهروزی عرق ریختم. برنامهنویسی کردم، کار گرافیکی کردم، بازاریابی کردم، تیمسازی کردم و همزمان آموزش هم دیدم تا خودم را رشد بدهم. تا اینکه بالاخره بعد از سه سال و نیم زحمت شبانهروزی دیارمو متولد شد. این را هم بگویم که نقطه عطف ما باسلام بود. در واقع کمکهای این پلتفرم بود که باعث شد شرکت ما به حیات دوباره برگردد. از اینجا به بعد دیگر امید بود که پشت امید میآمد. بهترین قسمتش هم جایی بود که دوستان باسلام در آبان 1402 تشریف آوردند شرکت ما و برکت را با خودشان برای ما آوردند.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/3-21.jpg)
علی قندی، تجهیزات گردشگری خورشید
موقع شروع کار، همه چیز کُند است. خیلی طول میکشد تا پنج فروش در باسلام را به ده فروش تبدیل کنید. اما از آنجا به بعد راحت است. پانصد فروش خیلی زود میشود هزارتا و الی آخر. خود من موقع شروع با استفاده از یکی از اپلیکیشنهای خرید و فروش کالای دست دوم، در صد شهر آگهی دادم و توی همهشان لینک باسلام را گذاشتم تا توانستم غرفهام را در سرچها بالا بیاورم. به علاوه این کار باعث شد تا کسانی که به فضای آن اپلیکیشن اعتماد نداشتند، خرید خود را از طریق باسلام ثبت کنند. من قبل از شروع این کار، دوازده شغل عوض کردم. تجربهام میگوید که تو باید طوری بفروشی که طرف ترغیب شود به جای خرید از مغازهی حضوری، از تو خرید کند. استراتژی من برای رسیدن به این هدف دو چیز بود: یکی ارسال رایگان و دیگری جلب اعتماد. جلب اعتماد چطور اتفاق میافتد؟ بگذارید یک مثال بزنم: بارها شده که مشتریها از من خواستهاند برایشان یک صندلی ارزانتر تولید کنم. صندلی ارزانتر یعنی چی؟ یعنی مثلا باید از پارچهاش بزنم. خب، من همچین چیزی را قبول نکردهام، چون نمیخواستهام برند خودم را خراب کنم.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/10-15.jpg)
محمدی، کفش لیندا
من فکر میکنم فروش یک هیاهوی مداوم است. یعنی باید هی شلوغش کنی. نکته دوم پیگیری است. خلاصه میخواهم بگویم پولدارشدن رمز ندارد. فقط باید استمرار داشته باشی و سختکوش باشی. اساسا آدمهای موفق هم آدمهای ولنکنی هستند! توی پادکستهایی هم که از زندگی این آدمها گوش دادهام متوجه شدهام که همهشان بدپیله هستند! خود من کارم را با مغازهای شروع کردم که در آن، به جز ویترینم فقط خودم جا میشدم! به حدی که اگر مشتری میآمد من کفش را در خیابان جلوی او میگذاشتم! خب من در همان روزها غرفهام را راه انداختم اما بعد از یکسال مغازهام را جمع کردم و رفتم توی شغلی که اصلا ربطی به کار قبلیام نداشت؛ یعنی آجیلفروشی. با این حال غرفه کفشم را نگه داشتم.
![](https://basalam.com/blog/wp-content/uploads/2024/06/9-17.jpg)
در این بازه گاهی سفارشهایی میآمد و من به برادرهایم زنگ میزدم و میگفتم فلان سایز را داریم؟ اگر میگفتند نه، میرفتم سراغ مغازههایی که باهاشان کار میکردیم، چون خیلی حساس بودم که سفارشم به هیچوجه لغو نشود. به هر حال کاسب کسی است که کارش را با همین یکدانه یکدانه فروشها پیش میبرد. خلاصه میخواهم بگویم با اینکه شغلم عوض شد، غرفهام را ول نکردم و با اینکه دو سال در کار کفش نبودم، در باسلام کفش فروختم! الان هم تازه بیست روز است که دوباره مغازهی کفشفروشیام را راه انداختهام. در این مسیر خیلیها – از جمله همین برادرهایم – به من گفتند که بچسب به همین کار آجیلفروشی، چون با وقتی که داری برای باسلام میگذاری داری مشتری آجیلفروشی را میپرانی، اما من بهشان میگفتم که آجیلفروشی کار موقتم است و من میخواهم دوباره برگردم به کفش. شکر خدا همینطور هم شد.
علی جعفری فرید و معصومه میری، سیسمونی الماس ناز و سیسمونی شیک و پیک نینی
شاید یکی از دلایل پرفروشبودن من این است که خیلی سریع جواب مشتریها را میدهم. این را از زبان خود مشتریهایم هم شنیدهام. به علاوه من همه جور جنسی در غرفهام دارم و به مشتریهایم تفاوت جنسها را خیلی شفاف توضیح میدهم. مثلا بهشان میگویم دندانگیر نهصدتومانی با دندانگیر دههزارتومانی یکی نیست و نباید انتظار یکسانی ازشان داشته باشید. از اینها گذشته باید خیلی وقت بگذارید، خود من وقتی از سر کار برمیگردم تا موقع خواب گوشی را نمیتوانم زمین بگذارم، چون باید همیشه آنلاین باشم.