[aparat id=”ZTQsD”]
«تازهنفسها» چیست؟
اگر در چند ماه اخیر با باسلام سر و کار داشته باشید، احتمالاً اسم «تازهنفسها» را شنیدهاید. «تازه نفسها» مدلی برای رقابت و رشد غرفهدارهاست. در این رویداد، غرفهای که از تجربه بیشتری برخوردار است و در بازار موفقتر بوده، به عنوان سرگروه تیمی انتخاب میشود. بعد غرفههای تازهتأسیس، یا قدیمیهایی که دوست دارند غرفهشان را ارتقا بدهند و در فروش روزهای بهتری را تجربه کنند عضو این تیمها میشوند تا با همیاری و همدلی برای بهتر شدن، تلاش دسته جمعی کنند. سرگروه تیمها راهبری این غرفهها را به عهده دارد و معمولاً طرحهای مشارکتی اجرا میکنند. تا حالا دو دوره از «تازهنفسها» برگزار شده است.
ولی قصه تازهنفسها از کجا شروع شد؟ قصه زیر، سیر خطی این ماجراها را به شما میگوید.
داستانِ دستان
اوایل مرداد بود و هوا هم حسابی گرم. هنوز یک سال نشده بود که کار عملیاتی جذب غرفهدار در سایت باسلام را شروع کرده بودیم. بچههای باسلامی میگفتند: «بین بازارچهها، رشد تعداد غرفههای صنایع دستی از همه بیشتره؛ راستههای زیورسازان، چرمدوزان، نجارها، شیشهگران و…».
قسمت هیجانانگیزش اینجا بود که هر روز با اسمهای تازه روبهرو میشدیم. اسمهایی که خبر از کسب و کارهایی خاص و پرهیجان میدادند؛
- آهنگری که در نوجوانی بدون اینکه مدلی ببیند یک تفنگ شکاری ساخته بود،
- عروسکسازی که از روی شخصیتهای واقعی روستایی توانسته بود عروسکهای بومی بسازد،
- خانم معرقکاری که برای ایجاد کارگاه و کارآفرینی، به شهری در ۳۰۰ کیلومتری زادگاهش رفت؛ آن هم خانمی که هیچ وقت از پدر و مادرش دور نشده بود. و …
آن وقتها تازه مرز ۱۰۰ غرفه را رد کرده بودیم ولی در فاصله خیلی کوتاهی به عدد ۲۰۰ نزدیک میشدیم. از این تعداد حدود ۱۳۰ غرفه مربوط به صنایع دستی بودند و این برای ما هیجان انگیز بود. چون عمده آنها کسب و کارهای خرد و خانگی بودند؛ یعنی همان کسب و کارهایی که هویت و برند باسلام قرار است با آن شناخته شود.
همزمان با این خبرهای خوش، هر روز چالش فروش و شناخته شدن این کسب و کارهای اصیل هم بیشتر احساس میشد. باید کاری میکردیم. با بعضی از غرفههای فعالتر مشورت کردیم و حرف به اینجا کشیده شد که چه کار گروهی میتوانیم انجام دهیم. جلوتر که رفتیم کمپین بزرگی تحت عنوان «لیگ صنایع دستی» با شعار داستانِ دستان شکل گرفت. هدف ما یک یادآوری بود . (برای این که از یادمان نرود خیلی چیزها هست که شاید جایشان در سبد خرید ما خالی است، چیزهایی که قبلترها جزوی از زندگی بودهاند…)
فعالیت زیادی انجام شد تا جنب و جوشی تازه در این بازارچه اتفاق بیفتد. تخفیف جذاب ۳۰ درصدی از سمت باسلام به تمامی محصولات بازارچه صنایع دستی و بی هیچ پیششرطی تعلق گرفت. در کانالهای متعدد تبلیغات صورت گرفت و در چند خبرگزاری اطلاعرسانی انجام شد. کلیپها و پوسترهای تبلیغی در فضاهای متنوع منتشر شد.
اتفاقهای خوبی که در این کمپین اتفاق افتاد همکاری و همیاری غرفهها با یکدیگر بود. گروههای مختلفی تشکیل دادند و برای تیمهایشان اسم انتخاب کردند. صرف نظر از رشد در قسمتهای مختلف این بازارچه، لیگ صنایع دستی اتفاقی فراموشناشدنی برای غرفههای شرکتکننده شد. حالا بسیاری از غرفههایی که آن زمان قدم پیش گذاشتند جزو قدیمیهای بازار به حساب میآیند و برای خیلی از غرفهدارهای دیگر شناخته شده هستند.
غرفههای قدیمی، راهبر غرفههای جدید و تازهنفس
از اول هم اصل قضیه را پیشبینی کرده بودیم ولی هیچ وقت فکرش را نمیکردیم به این زودی! بازار اجتماعی مسیر رشدش را پیدا کرده بود و ارگانیکوار در حال رشد بود. لیست درخواستهای غرفه در جریان کمپین صنایع دستی و بعد از آن همین طور صعودی بالا و بالاتر میرفت. دیگر روشهای دستی و معمول پاسخگو نبود.
توی یکی از اتاقهای باسلام جمع شده بودیم و کمپین صنایع دستی را تحلیل میکردیم. ما به یک نتیجه شگفتانگیز رسیده بودیم. همیاری و همدلی غرفهها در بازار اجتماعی طوری بروز پیدا کرده بود که انگار سالهاست همدیگر را میشناسند. غرفهدارهای ما این ظرفیت را داشتند که در زنجیره همیاری قرار بگیرند و هر کدامشان راهبری تعدادی غرفه را به عهده بگیرند. در عوض باسلام هم برایشان جایزههای تشویقی در نظر بگیرد.
دوباره فراخوان دادیم و تیمها تشکیل شد. این بار قدیمیهای بازار، اعضای تیمشان را از بین تازهنفسها و یا غرفههایی که تراکنش مناسب نداشتند انتخاب کردند.
باسلام هم در طول مدت دوره طرحهای مشارکتی اجرا میکرد. شرط همه طرحها مشارکت خود غرفهدارها بود. مثلاً اگر تخفیفی قرار بود داده شود درصدی از آن از سمت باسلام و درصدی هم خود غرفهدار به عهده میگرفت. هر تیم برای خودش نامی و شعاری انتخاب کرد و رقابت سههفتهای آغاز شد.
موج هیجان آنقدر بالا بود که کاپیتانهای تیمها خواستند زمان مسابقه بیشتر شود. زمان بیشتر کمک میکرد حجم و سنگینی کار در بازه بیشتری پخش شود و فشار و استرش کار کمتر شود. برای همین زمان مسابقه تمدید شد. البته گذشت زمان یک چیز را برای غرفهدارهای شرکتکننده و بخصوص کاپیتانها روشن کرد. هر چه زمان مسابقه طولانیتر باشد، احتمال فرسایشی شدن بیشتر میشود.
با جمعبندی امتیازها و تراکنش اعضای تیمها، تیم حس پرواز به کاپیتانی غرفه صنایع غذایی آویسا برگزیده این دوره شد.
تازه نفسهای ۲، برگ برنده غرفههای تازه نفس
در فاصله کمی از پایان دوره اول و اعلام برگزیده هایش، فراخوان دومین دوره منتشر شد. هوا هنوز تاریک بود که بخشی از تیم باسلام راه افتاد سمت جایی که قرار بود دورهمی کاپیتانهای دومین دوره برگزار شود. خنکای صبح ۹ آذرماه همه را سر حال آورده بود و به موقع رسیدیم. کاپیتانها و غرفهدارهای برگزیده دوره قبل از چهار سوی ایران هم همه سر موقع رسیدند. از مشهد، شیراز، زنجان، یزد، تهران، قم، کرج و…
دور هم نشستیم و در مورد چالشهایی که دوره قبل برای تیمها پیش آمده بود حرف زدیم. در نهایت درخت کاشتیم و کاپیتانهایی هم که خودشان را رسانده بودند تندیس دوره قبلشان را گرفتند.
رقابت این دوره با ۴ تیم شروع شد. دو تیم از مواد غذایی (همیاران و حس پرواز) و دو تیم هم صنایع دستی (اوج و پیشتازان). تجربه دوره قبلی به ما میگفت: برای اجرای طرحها هر چقدر غرفهدارها مستقل عمل کنند از چابکی بیشتری برخوردار خواهند بود. برای همین، دو اتفاق افتاد. خانم مسعودی از غرفه انیس آذین حلقه اتصال باسلام و تیمها شد و باسلام سعی کرد در اجرای طرحها کمتر ورود کند.
در تازهنفسهای ۲ زمانبندیها را تا حد بسیار زیادی رعایت کردیم و امتیازها را در چند مرحله اعلام کردیم. تیم همیاران در اولین اعلامها از همه پیش بود ولی هر چه به پایان نزدیک شدیم تیم اوج فاصلهاش را با این رقیب سرسخت کمتر کرد. در نهایت امتیاز تراکنشها و بازدید تیم همیاران بیشتر بود ولی وقتی امتیاز رشد تازهنفسها (غرفههای بدونتراکنشی که حداقل به ۴ تراکنش رسیدهبودند) هم محاسبه شد، نمودارها خبر برگزیده شدن تیم اوج را میداد.
برگ برنده تیم اوج و صنایع دستیها
تیم اوج و کاپیتان آن به خوبی از ظرفیت غرفههای تازهتأسیس و امتیاز آنها استفاده کردند. ما در این تیم شاهد ۸ غرفه بودیم که در لحظه شروع حتی یک تراکنش هم نداشتند و پس از پایان دوره هر کدامشان بیش از ۴ تراکنش در غرفهشان ایجاد شده بود.
حتی ۲ غرفه از این ۸ غرفه هم امتیاز راهاندازی گرفته بودند و امتیاز همین غرفهها باعث شد اوج بر دیگر تیمها پیشی بگیرد.
حالا دیگر قصه غرفهدارها در هم گره خورده است. غرفهدارهایی که در فضایی صمیمی به روزهای پرماجرای پیشِروی بازارِ هزارقصه فکر میکنند. به روزهایی که پیشرفت هر کسی به معنی پیشرفت تمام بازار و همه غرفهدارهاست.