رشته و خشکار؛ پای ثابت سفره‌ی افطار گیلانی‌ها


123

رشته و خشکار تا سال‌ها برای من یک شیرینی معمولی و محلی بود و بس. از وقتی خودم را شناختم تا هجده سالگی، بی‌آنکه آنقدرها شیفته و دلباخته این شیرینی باشم غروب‌های ماه رمضان می‌نشستم پای سفره‌ی افطار و یک یا دو رشته و خشکار نوش‌جان می‌کردم.

اما در نوزده‌سالگی همه‌چیز زیر و رو شد. من زندگی مشترکم را چند ماه پیش از ماه مبارک رمضان آغاز کرده بودم، آن هم در غربت، در شهری با 500 کیلومتر فاصله از خانه‌ی پدری و حالا رسیده بودیم به ماه رمضان و در سفره یک چیز کم بود، شاید باورتان نشود اما جای خالی رشته و خشکار در سفره افطاری بی‌برو و برگرد بغضی‌ام می‌کرد و لقمه‌ها می‌شد سنگ و راه نفسم را می‌بست. قضیه وقتی جدی‌تر شد که یک روز، حوالی اذان گوشی‌ام زنگ خورد و مامان از پشت تلفن با صدای لرزان گفت:«بابا رفته رشته و خشکار خریده. سرخش کردم، شربت زدم ولی دل ندارم بخورم.» و بابا تلفن را گرفت و توضیح داد:«باباجان غصه‌نخوریا. من به همه سپردم، هر کس از فومن بخواد بیاد قم سهم رشته و خشکارت رو برات می‌فرستم.» و ته این گفت و گو چه بود جز آه و بغض و اشک و دلتنگی کشنده؟!

ما در خانه‌ی پدری همیشه رشته و خشکار را از بازار می‌خریدیم. جا به جای شهرمان پر بود از دکان‌هایی که به صورت دائمی یا مناسبتی رشته و خشکار تولید می‌کردند و ما هر وقت که اراده می‌کردیم چند دقیقه بعد محصول تر و تازه و گرم در دستمان بود. اما قم، رشته و خشکاری نداشت، لااقل ما پیدا نکردیم و خب یازده سال پیش نه باسلامی بود نه سایت‌های فروش آنلاین دیگری که بتوانی محصول هر منطقه‌ای را در عرض چند دقیقه سفارش بدهی و فاصله‌ها را بی‌معنی کنی.

همه‌ی این‌ها دست به دست هم داد تا کمر همت ببندم و بزنم به دل ماجرا و درست کردن رشته و خشکار در خانه را یاد بگیرم. عید فطر که رفتیم شمال خودم را رساندم خانه‌ی یکی از اقوام دور که می دانستم استاد تولید رشته و خشکار خانگی‌ است و از او خواهش کردم هرچه بلد است به من هم یاد بدهد. از الک کردن آرد تا درست کردن مایه خمیری و مایه میانی و ریختن و پیچیدن کنار دستش ایستاد و شاگردی کردم، او هر چه می‌دانست در طبق اخلاص گذاشت و فوت‌های کوزه‌گری‌اش را به دختری که می‌خواست برای برداشتن فاصله‌ها، برای پر کردن جای خالی سفره افطار، برای آرام کردن دل والدینش قدمی بردارد یاد داد.

ولی مشکل دیگری وجود داشت. برای ریختن رشته و خشکار در خانه ما به یک دستگاه نیاز داشتیم و آن دستگاه را جایی نمی‌فروختنند. باید خودت با بطری شیر و چند وسیله‌ی دیگر دست به اختراع می‌زدی و برای خودت دستگاه‌ رشته و خشکار ریز می‌ساختی. همسرم این بخش از کار را بر عهده گرفت و بعد از آن آزمون و خطا بود. یک بار خمیرمان شل می‌شد یک با سفت، یک بار گلوله‌های ریز آرد راه سوراخ‌ها را می‌بست و یکبار تا به خودمان می‌آمدیم رشته‌های توری پاره یا سوخته شده بودند.

اولین بار یک کیلو آرد هدر دادم و نوک‌انگشت‌هایم سوخت و تاول زد. اما خسته نشدم. یکبار، دو بار، سه بار و بار هفتم؛ رشته و خشکارهایم هم طعم دلپذیر داشت هم ظاهر چشم نواز.

آن روز زنگ زدم به مامان و گفتم:«بفرما رشته و خشکار» و خندیدم، از ته دل.

و حالا هر جای دنیا که باشم، زودتر از اینکه بابا برود بازار و رشته و خشکار بخرد بساط ساخت و پخت این شیرینی اصیل و مقوی گیلانی را در خانه فراهم می‌کنم، نه فقط به خاطر طعمش، به خاطر اینکه همین شیرینی کوچک و ساده مرا وصل می‌کند به کودکیم، به اصالتم، به سرزمینی که نامش «گیلان جان» من است! و حالا رشته و خوشکار دیگر برای من یک شیرینی معمولی نیست.



به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x