قصه اوجِ تازه‌نفس‌ها


1,558

tazenafasha-soar

هزارقصه این بار یک قصه روایت نمی‌کند. قصه این بار از چندین قصه متنوع تشکیل شده که در جایی به هم گره می‌خورند. قصه کسب و کار اعضای تیم اوج که در «تازه‌نفس‌های ۲» دست به دست هم می‌دهند و با هم اوج می‌گیرند. تازه‌نفس‌ها مدلی برای رشد و رقابت کسب و کارها در باسلام است. در تازه‌نفس‌ها یکی از غرفه‌های باتجربه‌تر تشکیل تیم می‌دهد و با دعوت از غرفه‌های جدید با دیگر تیم‌ها رقابت می‌کند. در دوره دوم سیده سمیه موسوی از غرفه رنگین کمان تیم اوج را تشکیل داد و با اعضای تیمش موفق شد برگزیده این دوره شود. به همین بهانه رفتیم سراغ بعضی از اعضای این تیم تا قصه کسب و کارشان را روایت کنند.

[aparat id=”EQk8j”]

قصه سویق سادات، کاری که بهانه‌اش یک بیماری بود

ماجرای سویق درست کردن خانم «قهرمانی» (غرفه سویق سادات) از بیماری شوهر شروع شد. از یک بیماری که برخلاف اسمش خیلی هم تلخ است؛ قندِ خون. دوا و درمان را با طب سنتی و حکیم شروع کردند. بخشی از درمان این بود که باید (سویق) می‌خوردند. خانم قهرمانی با خودش فکر می‌کند حالا که باید مدت درازی سویق تهیه کند، چه بهتر که خودش با دست‌های خودش در خانه تهیه کند. اما او که تا حالا سویق درست نکرده بود.

شروع می‌کند به پرس‌و‌جو و تحقیق در مورد سویق. خاصیت‌هایش و همچنین روش درست کردنش. اولین سویق‌ها را که درست می‌کند بد نمی‌شود و همسرشان هم از همان سویق‌ها استفاده می‌کند.

[bs-show-product id=57979/]

روزها بعد که نتیجه آزمایش‌های بعدی را می‌گیرند خودشان هم تعجب می‌کنند. دیگر احتیاجی به انسولین نبود و قند خون تا حد زیادی متعادل شده بود. این تجربه موفق باعث می‌شود سویق درست کردن برای خودشان و آشنایان همچنان ادامه داشته باشد.

آشنایی‌اش با «باسلام»

حالا درست کردن سویق خانگی یک کار مشترک بین ایشان و همسرش است. خودش می‌گوید: «چیزهایی که لازم باشه، گندم، جو، برنج و… هر چیزی که لازم باشه را آقامون آماده می‌کنه. خودمان آسیاب می‌کنیم و تفت می‌دهیم. کار بسته‌بندی‌اش هم با خودمان است».

قبل از باسلام سویق را جایی نمی‌فروختم. عروسم در باسلام غرفه داشت و سایت را معرفی کرد. خودش هم برایم غرفه درست کرد و کارهایش را انجام می‌دهد. خدا را شکر فروش بدی هم نداشتم. خوب بوده.

می‌خواستم هم کار کنم هم زندگی!

ریحانه سادات سجادی، (غرفه ماه رویان) کارش را دو نفری شروع کرد، با همکاری یک خیاط. ولی حالا یک نفر است با سه تا خیاط. خانم سجادی غرفه ماه‌رویان را در باسلام تأسیس کرده و روسری و ست ساق تولید خودشان را ارائه می‌کند. همه‌اش هم از روزی شروع شد که می‌خواست هم کار کند هم زندگی. قصه کسب و کارش هم از همین جا شکل می‌گیرد:

«با دوستم شروع به کار کردیم… بعد از بچه‌دار شدن، انگار داریم درجا می‌زنیم. گفتیم درس‌مان را ادامه دهیم؛ ولی بیرون رفتن زیاد داشت. دنبال کاری می‌گشتیم که بیرون رفتن نخواهد و به بچه و زندگی زیاد لطمه نزنه. کاری شروع کردیم که در کنار ما چند نفر دیگر هم شغل داشته باشند. کانال زدیم و صفحه اینستاگرام زدیم. چند خانم خیاط از دوستی که خیریه داشتند معرفی کردند و شروع کردیم به کار. اول کار متری پارچه می‌گرفتیم و تور هم متری می‌گرفتیم. در حدِ هیچی سود می‌کردیم در شروع کار. یکی از دوستان باسلام را معرفی کردند، در اینجا هم غرفه زدیم».

احساس می‌کنم کار ما خیر بوده

«یکی از مشکلات کار من این است که دست زیاد است و باید طرح جدید و کار جدید داشته باشیم. توی باسلام دیده‌ام که چهار-پنج غرفه دیگر هم این کار را انجام می‌دهند. ولی با این حال پیشرفت ما خوب بوده؛ احساس می‌کنم کار ما خیر بوده. اول یک خیاط داشتیم الآن سه نفر هستند و از این بابت خوشحال هستند از اینکه یک کار برایشان جور شده. توی ذهنم هست که یک ایده جدید بیاوریم و الآن در مرحله مشورت هستیم.»

مشتری‌ای که غرفه‌دار شد!

«رحیمه ناصر» دو تا غرفه دارد. غرفه گروه هنری جم و غرفه سوغات سراب. در گروه هنری جم همان طور که از اسمش پیداست کارهای هنری و انواع عروسک نمدی و … تولید می‌کند. ولی در غرفه سوغات سراب فعلاً خوردنی‌ها بیشتر توی چشم‌اند؛ خوردنی‌هایی که از همان ابتدای ورود کلی طرفدار و مشتری پیدا کرده‌اند.

«من از همان اول جزو مشتری‌های باسلام بودم و خیلی از خریدهایم را از سایت انجام می‌دادم. بعد تصمیم گرفتم غرفه هم بزنم. اول با غرفه گروه هنری جم شروع کردم. کارهای قرآنی برای مدارس می‌زنم. بعد گفتم که محصولی درست کنم هم مورد نیاز همه باشه، هم نخواهم محدود به سلیقه یک مدرسه باشم. فکر محصولات جشن تکلیف به ذهنم رسید که مورد نیاز همه است. آمدیم برای جشن تکلیف هدیه‌هایی خاص طراحی کردیم که هم متنوع باشه هم متناسب با این جشن و روحیه بچه‌های امروزی. الآن دیگر بچه‌ها به هدیه‌های ساده‌ای مثل مداد و خودکار خیلی رغبت نشان نمی‌دهند. بازخورد گرفتیم و دیدیم کدام‌ها را بیشتر می‌پسندند. روی آنها بیشتر کار کردیم.

یک ماشین پُر از فتیر!

اما قصه غرفه سوغات سراب بیشتر مربوط به فتیر بود! فتیر سنتی شهر سراب که خیلی طرفدار دارد. وقتی می‌رفتم به شهرمان سراب، خیلی‌ها می‌خواستند موقع برگشتن برایشان فتیر بیاورم. گاهی آنقدر فتیر می‌آوردم که جا نبود بچه‌ها توی ماشین بنشینند. تجربه قبلی غرفه گروه هنری جم را داشتم و با خودم گفتم چه بهتر که غرفه سوغات سراب را هم بزنم. بعد در همین اوایل طرح تازه‌نفس‌های ۲ غرفه سوغات سراب را زدیم و که خوشبحتانه خیلی هم استقبال شد.

[bs-show-product id=42619/]

[bs-show-product id=33136/]

دایره مشتری‌هایم را گسترش دادم

حنانه صالحه علیزادگان، (غرفه دست‌سازه‌های پارلا) گیره‌های حجاب و زیورآلات دست‌ساز می‌سازد. سال‌ها پیش تاج عروس به سفارش آرایشگاه‌ها درست می‌کرد. ولی او دنبال چیزی بود که فقط به درد عروس خانم‌ها نخورد؛ محصولی که دایره مخاطبانش بیشتر باشد. همین انگیزه‌ای شد که به فکر چیزهای متنوع‌تری باشد.

«شروع کار من حدود ۳ سال پیش بود. اولین تولیداتم تاج عروس بود که از آرایشگاه‌ها سفارش می‌گرفتم. تاج عروس چیزی نبود که خیلی نیاز جامعه را برطرف کند؛ مخاطبش محدود بود. چند باری گیره حجاب دیدم؛ برایم جذاب بود. یک نمونه گرفتم بردم خرازی ببینم چطور ساخته می‌شه؟ اول شروع کردم به ساختن برای خودم. اقوام و دوستان استقبال کردند؛ برای آن‌ها هم ساختم. کم‌کم بازار گسترش پیدا کرد و در مدارس هم مشتری پیدا کردم. زیورآلات دست‌ساز، دستبند و گردنبند را هم اضافه کردم.

[bs-show-product id=55526/]

حدود چند ماه پیش از طریق یکی از کانال‌ها که خودم مشتری‌اش بودم تبلیغ باسلام را دیدم که تخفیف هزینه ارسال داشت. در همان ورودی سایت “غرفه خودت را بساز” برایم کنجکاوی ایجاد کرد. و غرفه‌ام را ساختم.

با چند نفر از کاربرهای باسلام مشورت کردم. یکی از آنها پیشنهاد کرد که در طرح تازه‌نفس‌ها شرکت کنید. قبل از آن خیلی از مطالب باسلام گنگ بود. فضای گنگی بود و انس نمی‌گرفتم. لیست تیم‌ها را دیدم. ترجیح دادم که کاپیتانم خانم باشه و تیم اوج را انتخاب کنم. خیلی آموزش گرفتم و خیلی سؤال‌هایی که مبهم بود برایم روشن شد. مثل آدمی که چشم‌هایش ضعیف باشد و با زدن عینک یک دفعه همه چیز واضح و روشن شود.

قصه اوجِ تازه‌نفس‌ها

تجربه‌ام را به غرفه‌دارها منتقل کردم

سیده سمیه موسوی، از غرفه رنگین کمان، راهبری و کاپیتانی تیم اوج را به عهده داشت. حالا بعد از تمام شدن این دوره از هیجان‌ها و خاطره‌هایش می‌گوید. ولی پیش از اینکه کاپیتان تیم شود و غرفه‌ای داشته باشد فکر نمی‌کرد غرفه‌دار شدن در باسلام به این سادگی باشد. او در بین خاطراتش یادی هم از سمانه انارکی می‌کند که در دوره اول خیلی کمک‌کارش بوده.

 

«من دوخت و دوز کیسه‌های پارچه‌ای انجام می‌دهم. تازگی‌ها هم جانماز و رومیزی و چیزهایی مثل این.  هر چیزی  که مربوط به دوخت پارچه باشد. همسرم حدود چند ماهی بود که می‌گفت در سایت باسلام می‌توانی کارهایت را بگذاری. ولی تأکید می‌کرد که “باید کالاهایت آماده باشد، اگر توان آن را داری که وقتی مشتری سفارش داد بدقول نشوی…” من مردد بودم که غرفه بسازم یا نه. فکر می‌کردم غرفه ساختن چیز عجیبی است و سایت را ندیده بودم. سایت را سرچ کردم و گزینه “غرفه خودت را بساز” را دیدم و همان جا غرفه را ساختم به سادگی. اول از کارهای هنری مادرشوهرم شروع کردم. کیف‌های مکرومه و گل‌های کریستالی که درست کرده بودند را گذاشتم تا بعد کارهای خودم را گذاشتم. چند تا ست آشپزخانه که برای خواهرهایم ساخته بودم. بعد روند کارم تغییر کرد؛ کلاً روی کیسه‌های پارچه‌ای متمرکز شدم».

خودت بیا کاپیتان شو!

«در دوره دوم تازه‌نفس‌ها من حتی یک درصد هم به ذهنم خطور نمی‌کرد که بخواهم کاپیتان باشم. بعضی‌ها تبلیغ و لینک گروه می‌فرستادند که بیایید عضو تیم ما باشید. با بعضی از غرفه‌دارها مشورت کردم تا اینکه خانم مسعودی پیشنهاد داد که خودت بیا کاپیتان شو؛ ثبت نام کن. سؤال‌های به نظر پیچیده‌ای هم بود که آن موقع هم اصلاً فکر نمی‌کردم پذیرفته شوم. بعد از چند وقت دیدم که پذیرفته شده‌ام. با راهنمایی و مشورت خانم مسعودی چند تا غرفه انتخاب کردم. از غرفه‌های آخر لیست و صنایع دستی انتخاب کردم.

وقتی من دوباره ملاک امتیازها را خواندم خیلی ترغیب شدم. غرفه‌های زیر ۴ تراکنش، هر تراکنش‌ ۵ امتیاز داشت، این از این جهت که با غرفه‌های قوی می‌توانستم رقابت کنم.»

قصه اوجِ تازه‌نفس‌ها

روی آموزش غرفه‌دارهای تیم کار کردم

«اولین کاری که می‌خواستم بکنم بحث آموزش شان بود؛ چون در دوره اول برای خودم خیلی مهم بود که بتوانم آموزش بدهم. از اول اضافه کردن محصول، برای گرفتن تصویر و عکس بهتر، تخفیف گذاشتن و… روز سوم همه غرفه‌های من لوگو و هِدر داشتند و به جز دو غرفه، همه‌شان به کلی کامل شدند و غرفه‌ها هماهنگ بودند. این به من خیلی کمک می‌کرد. شاید من فرصت این کارها را نداشتم. اعضای تیم، همدل و دوست بودند. پر کردن محتویات کالاهایشان، ارزشش را دارد، درباره یک زندگی و… با صدا یا متن یا اسکرین‌شات ازشان اطلاع می‌گرفتم و…

آموزش‌هایی که می‌دادم بیشتر تجربه‌های خودم بود. کارها و فروش‌هایی که  داشتم و چیزهایی که خودم می‌دانستم. بعضی جاها هم که برای خودم سوال پیش می‌آمد از پشتیبانی آنلاین می‌پرسیدم. البته خود غرفه‌دارها هم به همدیگر خیلی کمک می‌کردند؛ اشکالی در قیمت‌گذاری بود به همدیگر اطلاع می‌دادند و…»

 

قصه اوجِ تازه‌نفس‌ها

شروع یک دوستی بی پایان

«تازه نفس‌های ۲» تمام شده ولی دوستی‌ها تمامی ندارد. حالا قصه کسب و کار این  غرفه‌ها در هم گره خورده. قصه کسب و کارهایی که هر کدام قسمتی از این بازار هزارقصه را روایت می‌کنند.

 



به اشتراک بگذارید:

دیدگاه ها

guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x